گفتوگو با وندی واسراستاین
خواهرانتان دربارهی نمایشنامهی «خواهران روزنویگ» چه فکر میکنند؟
نمایشنامه را به هیچ کدام از اعضای خانوادهام نشان ندادم. یکی از مشکلات نوشتن نمایشنامه این است که هر کس نظری دربارهاش دارد و شما با آن نظرات موافق نیستید. شما آدمهایی میخواهید که بگویند دوستت دارند بیهیچ دلیل خاصی. من زنی چهلودو ساله هستم. واقعاً دوست ندارم هیچ کدام از اعضای خانواده تا پیش از نخستین اجرا، نمایشم را ببینند. اما خواهر سندی اصرار کرد که میخواهد بیاید. در نهایت گفتم میتوانی بیایی اما حق نداری فردا زنگ بزنی و نظری بدهی چون اگر با من تماس بگیری... چون اگر تماس بگیری وچیزی نگویی، فکر ...
گفتوگو با جواد مجابی
در تازهترین رمانتان، «در این تیمارخانه»، بخشهایی از متون کهن ادبی و تاریخی را عیناً نقل کردهاید، یعنی تکههایی از آن کتابها را عیناً برداشتهاید و گذاشتهاید وسط رمان و این تکهها هم جزوی از روایت اصلی شدهاند و بخشی از روایت را شکل دادهاند. از این آوردن تکههایی از متون دیگر در متن رمان چه کارکردی را مد نظر داشتید؟
اجازه بده اول درباره اصطلاح «کولاژ» یا تکهچسبانی توضیح مختصری بدهم بعد برویم سراغ کارکردش در رمانهای اخیر من. کولاژ در هنرهای تجسمی بیشتر کاربرد دارد. نقاشان و مجسمهسازان از این شگرد بیشتر به دو صورت استفاده میکنند: در نقاشی تصاویر، نقشها یا اجزای ...
گفتوگو با لیلی گلستان
شما را در وهله اول به نام دختر ابراهیم گلستان و #فخری_گلستان میشناسند. این را از این بابت گفتم که آقای گلستان هم پیش از نوشتن داستان، مترجم بودند، و شاید خیلی از نویسندههای آن زمان با همین ترجمهها بوده که داستان نوشتهاند. یادتان میآید اولبار ترجمههای ایشان را خواندید یا مترجمهای دیگر را؟ و نظرتان چه بود؟
ترجمههای پدرم را همراه با ترجمه دیگران خواندم. فکر میکنم نخستین کتابهایی که از ترجمههای ایشان خواندم، «هاکلبریفین» و «زندگی خوش و کوتاه فرنسیس مکومبر» بود. هر دو کتاب را دوست داشتم. به خصوص «هکلبریفین» را. من هنوز هم عاشق این کتابم. یکی از شیرینترین کتاب ...
گفتوگو با خانوادهی سهراب سپهری
گفتوگوی ما در خانهی همایوندخت، خواهر بزرگتر سهراب و با سخنان او آغاز میشود: «سهراب بچه سوم بود. اول برادر بزرگترمان بود، بعد من و بعد سهراب. وقتی به دنیا آمد، دو سالم بود و خودم هم کوچک بودم و خیلی چیزها را به یاد نمیآورم اما یادم میآید سهراب شیطان بود و ما با هم همبازی بودیم. بازیهای ما هم شبیه بازیهای بچههای دیگر بود. دوزبازی میکردیم که روی کاغذ بود. من ۶ ساله بودم و او ۴ ساله. بعد هم که بزرگتر شدیم، تخته نرد بازی میکردیم.»
سهراب با وجود شیطنتهایش مدرسه رفتن را دوست داشت. صبح زود قبل از باز شدن مدرسه، پشت در بسته، نشسته بود منتظر، حتی اگر برف آمده بود ی ...
گفتوگو با آر. ال استاین
نخستینبار چه هنگامی بود که عطش نوشتن به جانتان افتاد؟ آیا لحظهی خاصی وجود داشت که تصمیم گرفتید به شکل حرفهای نوشتن را آغاز کنید؟
هنگامی که ۹ سال داشتم ماشین تایپی را در اتاق شیروانی خانهمان پیدا کردم و شروع کردم به نوشتن مجلههای طنز و داستانهای کوتاه. در آن زمان من واقعاً دوست داشتم که یک کارتونیست بشوم، اما توانایی طراحی من حتی از سگم هم کمتر بود - خیلی کمتر از آن. فکر میکنم که من از همان هنگام میدانستم که میخواهم نویسنده شوم.
در دوران کودکی چه چیزهایی میخواندید؟ کدام نویسندگان بیشترین تأثیر را بر نوشتههای شما گذاشتهاند؟
من عاشق مجله بودم. آرزوی من ا ...
گفتوگو با گلی ترقی
علیاصغر محمدخانی که اجرای این جلسه را برعهده داشت، با اشاره به آثار گلی ترقی، عنوان کرد:
ویژگیهای آثار گلی ترقی را میتوان نثر و زبان او دانست که این دو از ویژگیهای بارز آثار اوست. ترقی نثری روشن، روان و قدرتمند دارد و با اینکه از سال 60 به بعد در ایران نبوده است، میبینیم که این موضوع در نثر او تأثیر نگذاشته و نثر او حتا قدرتمندتر شده است.
مسئلهی زن نیز در آثار ترقی مهم است. بررسی آثار او در این 40 سال این مؤلفهها و همچنین نوستالژی و غم غربت را در آثارش نشان میدهد. داستانهای او را به مثابهی سندی تاریخی برای بررسی تاریخ اجتماعی یک دوره میتوان استفاده کرد. مر ...