گفتوگو با آر. ال استاین 1388
مدت زمان مطالعه : 2 دقیقه
#آر_آل_استاین نویسندهای است که با فروش بیش از ۳۰۰ میلیون نسخه از کتابهایش در سراسر جهان پر فروش ترین نویسنده تاریخ است. او نویسندهی ۳۰۰ کتاب ترسناک و خنده دار مانند مجموعه داستانهای ترس و لرز (Goosebumps)، مجموعه خیابان وحشت (Fear Street)، مجموعه تالار وحشت (Nightmare Room) و مجموعهی مدرسهی روتن (Rotten School) است.
داستانهای ترسناک او در ایران نیز با استقبال بسیار کودکان روبهرو شده است. در زیر بخشی از گفتوگوی وبلاگ نویسندگان داستانهای ترسناک استرالیا و بخشی از مصاحبهی انتشارات هارپرکولین با این نویسنده را میخوانید.
نخستینبار چه هنگامی بود که عطش نوشتن به جانتان افتاد؟ آیا لحظهی خاصی وجود داشت که تصمیم گرفتید به شکل حرفهای نوشتن را آغاز کنید؟
هنگامی که ۹ سال داشتم ماشین تایپی را در اتاق شیروانی خانهمان پیدا کردم و شروع کردم به نوشتن مجلههای طنز و داستانهای کوتاه. در آن زمان من واقعاً دوست داشتم که یک کارتونیست بشوم، اما توانایی طراحی من حتی از سگم هم کمتر بود - خیلی کمتر از آن. فکر میکنم که من از همان هنگام میدانستم که میخواهم نویسنده شوم.
در دوران کودکی چه چیزهایی میخواندید؟ کدام نویسندگان بیشترین تأثیر را بر نوشتههای شما گذاشتهاند؟
من عاشق مجله بودم. آرزوی من این بود که برای خودم یک مجلهی طنز داشته باشم که البته به آن رسیدم و به مدت ۱۰ سال یک مجله طنز منتشر میکردم. من داستانهای ترسناک انتشارات EC comics را دوست داشتم. آنها حقیقتاً وحشتناک و نفرتانگیز با پایانی پیچیده و خندهدار بودند. #ری_بردبری یکی از نخستین نویسندگانی بودند که من کتابهایش را خواندم. داستانهای او من را به یک کتابخوان تبدیل کرد. بعد از او من کتابهای #ایزاک_آسیموف، #رابرت_شکلی و دیگر نویسندگان کتابهای علمی تخیلی را میبلعیدم.
شما نویسندگی را با نوشتن داستانهای خندهدار برای کودکان آغاز کردید. چه چیزی سبب شد که به نوشتن داستانهای ترسناک روی بیاورید؟ و چرا رمانهایی برای کودکان و نوجوانان؟
من پیش از نوشتن داستانهای ترسناک بیش از صد جوک و داستان خندهدار برای کودکان و نوجوان نوشتم. داستانهای خندهدار خیلی فروش نداشتند درحالیکه فروش کتابهای ترسناک بسیار بالا بود. من از این که دریافتم که کودکان به خواندن چه نوع داستانهایی تمایل دارند، بسیار خوشحال شدم. من نوشتن برای کودکان را انتخاب کردم چون کودکان مخاطبانی مشتاق و علاقهمند هستند. شما باید کیلوکیلو نامههایی که بچهها برایم میفرستند را ببینید - پستچی از من متنفر است.
«خیابان ترسناک» نخستین مجموعه از داستانهای ترسناکی بود که شما برای نوجوانان نوشتید. چه عواملی در موفقیتتان در نگارش این مجموعه به شما کمک کرد؟ آیا هرگز تصور چنین موفقیتی را میکردید؟
من هر سال یک داستان برای نوجوانان مینوشتم و همهی آنها پرفروش بودند. من فکر کردم که یک داستان در سال کافی نیست و هیچ ویراستاری هم فکر نمیکرد که مجموعه کتابهای ترسناک برای کودکان و نوجوانان جواب بدهد. انتشارات Simon & Schuster مایل بود که مجموعه «خیابان ترسناک» را امتحان کند. فکر میکنم آنها با ۴ کتاب انتشار این مجموعه را آغاز کردند و این مجموعه به ۱۰۰ عنوان رسیده است .
از آن جا بود که مجموعهی ترس و لرز و مجموعهی تالار وحشت نیز وارد بازار شد. سرانجام فروش کتابهایتان به ۳۰۰ میلیون نسخه رسید و پرفروشترین نویسندهی کودکان تاریخ شدید. فکر میکنید چه چیز نوشتههای شما کودکان را جذب میکند؟ چه چیزی سبب شد که شما به این نتیجه برسید که کتابهای ترسناک در بازار نسل جوان موفق خواهد بود؟
من به درون آنچه کودکان واقعاً میخواستند افتادم. این کاملاً تصادفی بود. هیچکسی بیشتر از من از موفقیت این داستانها شگفتزده نشد. من فکر میکنم کودکان به این خاطر آنها را دوست دارند که میتوانند به آنها اعتماد کنند. این داستانها هرگز کودکان را خیلی نمیترساند. این داستانها پر از چیزهای خندهدار و بامزه هستند و همهی آنها پایان خوشی دارند.
شما هنگام نوشتن داستانهای ترسناک برای کودکان چه اصولی را در نظر دارید؟ آیا فهرستی از بایدها و نبایدها وجود دارد؟ آیا موضوعهای گوناگونی وجود دارد که شما قادر باشید یا نباشید در مجموعههای گوناگون به آن بپردازید؟ و آیا دستورالعملی برای تغییرات قابلقبول در این بیست سال گذشته وجود دارد؟
اصول من بههیچوجه تغییر نکرده است. من یک قانون دارم: داستانها هرگز نباید خیلی واقعی باشند. کتابها همیشه برای کودکان دلنشین خواهند بود اگر آنها همیشه بدانند که داستانها فانتزی هستند.
گفته میشود کسانی که داستانهای ترسناک میخوانند یا مینویسند همواره یک کتاب ویژه آنها را با این نوع ادبیات آشنا میکند و آنها را به جستوجو دربارهی این مسئله وامیدارد. نخستین کتابی که شما را با ادبیات وحشت آشنا کرد چه بود؟
باور کنید یا نه، #پینوکیو داستانی بود که من را با داستانهای ترسناک آشنا کرد. مادرم هر روز داستان پینوکیو را در هنگام خواب نیمروز برایم میخواند. اصل داستان پینوکیو بسیار ترسناک است. اول پینوکیو جیرجیرک را با چکش له میکند. سپس در حالی که پاهایش را بالای اجاق گذاشته خوابش میبرد و پاهایش کاملاً میسوزد. من هرگز آن را فراموش نمیکنم.
چه چیزی مردم را به خوانده داستانهای ترسناک علاقهمند میکند؟ چرا ما بهعنوان یک خواننده ترسیدن را دوست داریم؟
همه از ترس سرگرمکننده لذت میبرند، اگر در آن زمان در محل امن باشند. خواندن کتاب ترسناک مانند سوارشدن بر ترن هوایی در شهر بازی است. هم سرگرمکننده و جالب و هم ترسناک است. اما شما میدانید که جای شما امن است.
ارسال دیدگاه