گفتوگو با گلی ترقی 1390
مدت زمان مطالعه : 6 دقیقه
گلی ترقی در نشست نقد آثارش و کتاب «خلسهی خاطرات» که به بررسی آثار او میپردازد، زبان فارسی را مانند اقیانوسی دانست و گفت: با آنکه من زبان انگلیسی را به خوبی فارسی میدانم؛ اما باز هم به فارسی مینویسم.
به گزارش خبرنگار بخش کتاب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، نشست بررسی آثار #گلی_ترقی و نقد کتاب «خلسهی خاطرات» نوشتهی #شهلا_زرلکی که به نقد آثار گلی ترقی میپردازد، عصر دیروز (سوم خردادماه) در شهر کتاب مرکزی برگزار شد.
علیاصغر محمدخانی که اجرای این جلسه را برعهده داشت، با اشاره به آثار گلی ترقی، عنوان کرد:
ویژگیهای آثار گلی ترقی را میتوان نثر و زبان او دانست که این دو از ویژگیهای بارز آثار اوست. ترقی نثری روشن، روان و قدرتمند دارد و با اینکه از سال 60 به بعد در ایران نبوده است، میبینیم که این موضوع در نثر او تأثیر نگذاشته و نثر او حتا قدرتمندتر شده است.
مسئلهی زن نیز در آثار ترقی مهم است. بررسی آثار او در این 40 سال این مؤلفهها و همچنین نوستالژی و غم غربت را در آثارش نشان میدهد. داستانهای او را به مثابهی سندی تاریخی برای بررسی تاریخ اجتماعی یک دوره میتوان استفاده کرد. مرگاندیشی و دلبستگی به #یونگ نیز در آثار او دیده میشود.
محمدخانی در پایان بخش کوتاهی از کتاب «خاطرات پراکنده»ی گلی ترقی را خواند. در ادامهی این نشست، گلی ترقی با اشاره به بخش خواندهشده از کتابش گفت:
وقتی شما این قسمت را خواندید، گویی این تکه برای من تازگی داشت و انگار من آن را ننوشته بودم. میبینم که چقدر خودم و کارم عوض شده است و دیگر خاطرهها رفتهاند. اگر بخواهم قصه بنویسم، دیگر خاطرهها را فراموش کردهام و باید بروم آنها را بخوانم.
او با اشاره به حضور گذشته در آثارش گفت:
انگار گذشته دیگر تمام شده است برای من و من دیگر قصهگو شدهام.
ترقی با اشاره به رمان در دست انتشار خود که اکنون منتظر دریافت مجوز است، گفت:
من در رمان «اتفاق» که اکنون منتظر مجوز است، دیگر قصهگو شدهام و قصهگویی برای من مطرح است.
این نویسنده با اشاره به فرایند نویسنده شدن خود عنوان کرد:
هرکسی از بچگی استعدادی دارد. دختر من پیانیست است؛ در حالیکه من هیچ استعدادی در این زمینه ندارم. من نیز همواره هوش و گوش ادبی داشتهام. حساب من همیشه صفر و دو بود؛ اما در انشا استعداد زیادی داشتم و آنچه مینوشتم، از بقیه همیشه جلوتر بود. کلمات مرا مسحور میکردند و کلمهها سطحی نبودند برایم، گویی رنگ و بو داشتند.
علاقهی عجیب من به فارسی بود که من میخواستم نویسنده شوم. نثر من در «چهگوارا» بسیار ضعیف بود. من از دبیرستان به آمریکا رفتم و باید الآن فارسی بلد نباشم؛ اما بلدم. این زبانی که اکنون در اختیار من است، آن موقع نبود. وقتی از فارسی دور افتادم، کتاب میخواندم، وقتی به ایران میآمدم، کتاب میخریدم. فرزندان من نیز اکنون به همین صورت هستند، فارسی را خوب حرف میزنند و مینویسند.
ترقی با اشاره به آشنایی خود با #فروغ_فرخزاد گفت:
وقتی با فروغ آشنا شدم، داستانی را برای او گفتم که او از من خواست آن را بنویسم. من آن را نوشتم که داستان «میعاد» شد و بعد هم آن را چاپ کردم.
او به تأثیر پذیرفتن خود از شعرهای فروغ اشاره کرد و گفت:
من از شعرهای فروغ تأثیر زیادی گرفتم؛ چون میدیدم همان نگاه و رابطهای را که من با اشیا داشتم، او بیشتر داشت. نثر #داریوش_آشوری و #شاهرخ_مسکوب که از دوستان من بودند، بسیار بر من اثر گذاشت و اینها فارسی من را جلو برد. البته خواندن آثار خارجی هم روی من اثر گذاشت. نویسندهی محبوب من، #ولادیمیر_ناباکوف است.
این نویسنده با اشاره به محدودیتها و امکانات زبان فارسی، خاطرنشان کرد: چیزی که در فارسی دست مرا میبندد، یک ضمیر او برای مؤنث و مذکر است. ما ضمیرهای متفاوت برای زن و مرد نداریم. در فرانسه حتا فعلها هم مشخص است و وقتی نقل قولی را میآوریم، لازم نیست ذکر کنیم که این را مرد گفت یا زن. نبود این امکان در فارسی برای من سخت است؛ اما خودش باعث شده که من تلاش کنم. در زبانهای فرنگی میشود کلمات را به هم متصل کرد؛ اما در فارسی این امکان نیز وجود ندارد. ولی فارسی امکانات بسیار زیاد دیگری دارد. انگلیسی من هم مانند فارسی است. میتوانم به انگلیسی نیز بنویسم؛ اما فارسی را دوست دارم و تنها به فارسی مینویسم.
او با اشاره به غم غربت در آثارش، عنوان کرد:
اکنون این غم غربت برای من کم شده است. من اینجا که میآیم، زبان برایم بسیار مهم است. وارد فرودگاه که میشوی، میشنوی کسی میگوید «مردهشور فرنگ را ببرند، میرویم الآن ولو میشویم» این ولو شدن را نمیشود تجربه کرد. پشت این واژه فرهنگی خوابیده است. این ولو شدن نوعی فراغت، فراموش کردن و نشستن در جایی است که نشستن نیست.
مجموعهی این عوامل سبب میشود که وقتی میآیم توی ایران، خود را در صداها و لحظههای تاریخی پیدا کنم که برای من اقیانوسی است. پیشتر میترسیدم که به فارسی بنویسم؛ اما الآن ترسم ریخته و میتوانم با آن به سواری بروم.
در ادامهی نشست، محمدخانی با اشاره به ترجمهپذیر بودن آثار گلی ترقی عنوان کرد:
آثار گلی ترقی در برگردان هم بسیار خوب بوده است و توانسته مخاطب غیرایرانی را مانند مخاطب ایرانی به خود جذب کند. سه نویسندهی زن یعنی گلی ترقی، #زویا_پیرزاد و #فریبا_وفی آثارشان این ویژگی را دارد؛ یعنی ترجمهی آنها به زبانهای دیگر، مخاطب غیرایرانی را نیز به خود جذب میکند.
سپس شهلا زرلکی - نویسندهی کتاب «خلسهی خاطرات» - با اشاره به آشنایی خود با آثار گلی ترقی، عنوان کرد: من در سال 76 در جشنوارهی فیلم فجر از طریق فیلم «درخت گلابی» با گلی ترقی آشنا شدم. آن فیلم را دوست داشتم و با آن درگیر شدم؛ چون فیلمنامهی آن را گلی ترقی نوشته بود، دیگر آثار او را هم خواندم. جهان داستانی نویسنده را دوست داشتم. مقالهای هم دربارهی زن در آثار او نوشتم؛ اما بعد شروع کردم به نوشتن کتاب نقدی دربارهی آثار او.
زرلکی با اشاره به فصلهای کتاب خود عنوان کرد:
من فصلبندی کتاب را موضوعی کردهام؛ چون معتقدم هر نویسندهای یکسری درونمایه دارد که در آثارش پررنگ است. موضوعاتی چون مرگ و گذشت زمان که من آن را «دلهرهی نیستی» نام نهادهام، در آثار ترقی وجود دارد. تیپ زنانی که در آثار او وجود دارد، برای من جالب بوده است. مسئلهی خیلی مهم دیگر که در آثار ترقی وجود دارد که در آثار دیگران کمتر دیده میشود، موضوع نانوشتن است و بنبستی که در ذهن نویسنده به وجود میآید که من آن را «یبوست ذهنی» نام نهادهام. مسئلهی زبان هم برای من در این کار مهم بود.
این منتقد با اشاره به اهمیت نقد در آشتی مخاطب با داستان و شعر، گفت:
من همواره به این موضوع فکر میکردم که در حوزهی نقد باید کاری کنیم که مخاطب داستان و شعر را با متن نقادانه آشتی دهیم. نثر متن انتقادی جدی و پر از کلمات تخصصی است و من میخواستم در اثر خود از این الگو دور شوم و ویژگیهای نقد خلاق را در اثرم داشته باشم و با تکیه بر زبان که زبانی روان باشد، با مخاطب ارتباط برقرار کنم. برخی به من گفتهاند که تو شخصیت منتقدانهات را در کتاب آوردهای و در کتاب گفتهای «من فکر میکنم»؛ اما این ارتباط برقرار کردن با مخاطب است که نمیدانم چقدر در آن موفق بودهام.
در ادامهی این نشست، #فرشته_نوبخت با اشاره به آثار گلی ترقی عنوان کرد:
آثار برخی نویسندگان در خاطرات ادبی ما میماند؛ آثار گلی ترقی نیز به همین صورت است.
او با اشاره به نظریات فمینیستی دربارهی نوشتن زنان گفت:
نوشتن برای زن امری ناگزیر است و گلی ترقی پیش از اینکه نویسنده باشد، زن است و پیش از زن بودن، انسان است. آثار ترقی دو ویژگی دارد؛ یکی نوستالژیای کودکی و دیگری اعترافنویسی است.
او با اشاره به کتاب «خلسهی خاطرات» شهلا زرلکی عنوان کرد:
در این کتاب منتقد با هوشمندی یک منتقد و یک زن نویسنده نگاه میکند و خودش را جای نویسنده میگذارد. با هوشیاری با ناخودآگاه نویسنده از طریق متن ارتباط برقرار میکند. یک ذهن با ذهن دیگر ارتباط برقرار میکند که این بینامتنیت است. شاید یکی از معضلات ادبیات ما، برخورد منتقد با متن است. متن نقادانه باید موجب شکافتن پیچیدگی متن شود؛ اما چه بسا مخاطب با مواجه شدن با نقد پیچیده و حتا آبکی پس برود. نویسندهی این نقد در نقش نویسندهی منتقد وارد میشود و متن را برای من خواندنی کرده است. نثر این کتاب روان و با متنهای سختخوان بیگانه است. «خلسهی خاطرات» داستان بلند و شیرینی است که از متن آثار گلی ترقی بیرون آمده است.
او با اشاره به ویژگی آثار گلی ترقی خاطرنشان کرد:
یک مرد وقتی مینویسد، به مرد بودن خودش فکر نمیکند که این به علت غالب بودن تفکر مردسالارانه است؛ اما در آثار نویسندگان زن به این صورت نیست و آنها ویژگی زن بودن خود را در آثارشان میآورند که کتابهای گلی ترقی نیز از این ویژگی برخوردار است. نوستالژیا در آثار ترقی بسیار وجود دارد؛ تمایل بازگشت نویسنده به گذشتهای که دلچسب بوده است. ترقی توانسته است مخاطب عام و خاص را به خود متوجه کند.
#حسن_میرعابدینی نیز در ادامهی این نشست با اشاره به آثار گلی ترقی تأکید کرد:
ترقی با یک رمان و چهار مجموعهداستان چهرهی مطرحی در عرصهی داستاننویسی ماست و من میخواهم این سؤال را مطرح کنم که ترقی در کجای داستاننویسی ما قرار دارد و علت محبوبیت او چیست؟
ادبیات داستانی ما مراحل گوناگوی را از سر گذرانده است و آنچه که امروز داستان ما را تشکیل میدهد، جریانهای ادبی را داشته که به شکل شبکهیی با هم برخورد داشتهاند و یکی از مهمترین این جریانها، ادبیات تجربی است. داستانهای ترقی پستمدرن نیستند و او داستانهایش را در چارچوب داستانهای رئالیستی مینویسد. گرایش دیگر او منبعث از ادبیات جدید آمریکاست که اختصار و جزءنگاری در زبان است. نویسنده صدای خود را حذف میکند و با جزئینگاری صحنه را عینی میکند. این نوع داستاننویسی همینگویی و کاروری است.
به نظر من، ترقی مانند هر نویسندهی خلاق دیگر داستان خود را مینویسد و خاطره نمیگوید. داستانهای او دو مرحله دارند؛ یکی داستانهای اندیشه که به دانستههای نویسنده از فلسفهی یونگ بازمیگردد و سکوتی که در آثار ترقی وجود دارد، بیانگر عرفان شرقی اوست؛ سکوتی که میگوید خودت را بشناس.
ترقی با زبان بازیگوش زندگی اشرافیت را روایت میکند و از آن انتقاد میکند. او زندگی مدرنیتهی ما را روایت میکند و آدمهایی که از زندگی قبیلهیی درمیآیند و میخواهند به زندگی فردی برسند و لبهی دو دنیا قرار دارند. «دو دنیا» وضعیت انسان ایرانی را نشان میدهد و شاید موفقیت داستانهای او، نشان دادن وضعیت ایرانی باشد که از زبان «بوف کور» در برزخ دو دنیا قرار دارد.
ترقی در تکنیک داستانهایش میل به نوآوری ندارد و داستانهای او روال داستان رئالیستی را میگذراند. طرح و پیرنگ دارد و همهی اجزا در هدف رساندن پیام داستان است که «خودت را بشناس و سفر آغاز کن». او در آثارش برای انسان ایرانی سؤالی را مطرح میکند.
میرعابدینی با اشاره به سادگی تکنیک داستانهای ترقی، عنوان کرد:
نویسندگان ما اینجا شیفتهی تکنیکهای نویسندگان غربی هستند؛ اما ترقی که در اینجا نیست، شیفتهی زبان است؛ چیزی که در آثار کنونی ادبیات ما مورد غفلت واقع شده است. زبان ترقی در هماهنگی کامل با جهان داستان است. او نوعی زبان طنز نیز میسازد و از موسیقی زبان فارسی استفاده میکند. او از همجواری واژگان فاخر و واژگان عامیانه نیز به خوبی بهره برده و اما ویژگی منفی این زبان این است که چون داستانها، داستانهای توصیفی هستند و او نویسندهای قصهگوست، زبانش گاهی دچار پرگویی هم میشود.
در پایان این نشست، گلی ترقی با اشاره به کتاب «خلسهی خاطرات»، عنوان کرد:
من از کار زرلکی در این کتاب خوشم آمد. پیشتر نقدهایی را که بر کتابهایم نوشته شده بود، خوانده بودم؛ اما زرلکی توانسته نقب بزند و وارد دنیای درونی من شود. با خواندن این کتاب نکتههایی برای من روشن شد که پیشتر روشن نبود. من خودم را پیدا کردم.
زرلکی خیلی جاها تیزهوشی نشان داده و نکاتی را پیش کشیده که برای من هم جالب است. زرلکی دنیای درونی من را به من نشان داده است.
ترقی در جواب سؤال یکی از حاضران دربارهی رمان «اتفاق» که منتظر مجوز نشر است، گفت:
نوشتن این رمان مانند اتفاقی بود. من داستان کوتاه مینویسم؛ اما این داستان مانند گربهی ملوسی که همهی توجه تو را میخواهد، آمد نشست روی کاغذهای من و من نمیدانم که چطور شد آن را نوشتم. نوشتن آن ساده بود و من تنها روی زبان آن کار کردم. جنبهی قصهگویی من خودش را نشان داد. این رمان داستان زندگی یک خواهر و برادر دوقلوست که عاشق هم هستند و با هم رابطهی تلهپاتیک دارند. بچگی آنها، بچگی من را دارد؛ اما نقشی که اتفاقهای نامنتظره در زندگی ما بازی میکنند، در این رمان آمده است. نصف داستان در آمریکا میگذرد و نصف آن در تهران است و به اتفاق و یا قضا و قدر میپردازد و شاید برخلاف رمانهای دیگرم، رمان شاد و خوشبختی است، مرگ هم در آن نیست، فقط زندگی است و پایان خوشی دارد.
ارسال دیدگاه