حالا که فکرش را میکنم، میبینم آن روزها از خوشترین ایامِ دورهی تبعید ناخواستهام به فرانسه بود. روزهایی که همه چیز به التهاب و انقلاب آغشته بود و زندگی ما در گرداب تحولات میچرخید. آنجا برای گذران وقت گاهی با دوستان قدیمی در غربت دور هم جمع میشدیم و مهمانی میگرفتیم. مهمانها همه مثل هم بودند. علاف و مهاجر و شاعر و فیلسوف و زبانشناس و نقاش و فیلمساز که از بد حادثه آنجا به پناه آمده بودند. مهمانیها پر از بحث و فحص و جدل و پرخاش و گاه ساز و ضرب و پایکوبی و شعر خوانی و ناز و کرشمه بود…یک شب اتفاقاً مهمانی پر قیل و قال و حال داری از آب درآمد. در خانه برادرزنم جمع شده بود ...
فرانسویها به چشم ما ایرانیها، چه درست و چه اشتباه، آدمهای «سانتیمانتالی» هستند. تصورمان از یک جوان فرانسوی کسی است که «موسیو» ورد زبانش است، برای خطاب کردن طرف مقابلش از ضمیر دوم شخص جمع استفاده میکند و سر میز ناهار بی شمار قاشق و چنگال ریز و درشت دارد. «سانتیمانتال» صفتی فرانسوی است که معادل فارسیاش چیزی شبیه «احساساتی» یا «احساسی» است، اما به اشتباه آن را در محاوره به جای «شیک» به کار میبریم. به هر حال، هر قدر هم که فرانسویها را آدمهای شیکی بدانیم،بی شک «سانتیمانتال» دانستن فرانسویها، بیربط با «احساساتی» بودن آنها نیست.
یعنی این اصطلاح رایج، بی شک زمانی به ...
دکتر #ژاله_آموزگار خانمی است فرزانه و دانشور، انسانی متواضع و فروتن، سخن سنج و سخندان، مهربان وصمیمی. او در انتقال آموختههای خود به جوانان شوریده دل، مشتاق و سخی است… عشق به تاریخ کهن سرزمین ایران را در گفتار و نوشتههایش به آسانی میتوان یافت؛ این جملات را محمدرضا نصیری قائم مقام انجمن آثار و مفاخر فرهنگی دربارهی ژاله آموزگار میگوید. استاد پرتلاشی که پس از عمری تحقیق و تدریس همچنان پرتلاش و پرتکاپوست و با این حال اصلاً دلش نمیخواهد از کنج تحقیق و پژوهش بیرون بیاید و کسی چیزی درباره او بنویسد و تمام تلاش ما برای یافتن و نوشتن از او چنان صعب و دشوار است که روزها طول می ...
وقتی در ساعت ۱۲:۳۰ روز دوشنبه ۲۴ دیماه ۱۳۷۵ احمد تفضلی دفتر کارمان را در دانشکدهی ادبیات ترک میکرد، هنوز نامهای و کاری نیمهتمام روی میز بود. با اطمینان به این که فردا صبح زود این در را خواهد گشود، بر سر این میز خواهد نشست و کارها را به انجام خواهد رساند، خندان و پر از ذوق زیستن خداحافظی کرد. با بازگشت کوتاهی، آخرین نامهاش را به دخترش که به تازگی او را پدربزرگ کرده بود، نوشته بود، روی میز گذاشت و از من خواست که بدهم آن را پست کنند. شاد و سرشار از غرور. نمونهی چاپی آخرین کتاب در دست انتشارش (تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام) را در کیف چرمی با خود میبرد که چند مورد باز ...
#ابراهیم_منصفی، شاعر، خنیاگر، نویسنده و هنرمند پرآوازهی هرمزگانی در سال ۱۳۲۴ در بندرعباس متولد شد. پدر ابراهیم مینابی و مادرش اهل صحراباغ لار بود که پس از تولد ابراهیم زندگی پایداری نداشتند. ابراهیم به قول خود زادهی عشق زنی بود به مردی که آوازش او را سحر کرده بود. پس از جدایی آن دو از هم ابراهیم دوران کودکی و نوجوانیاش را با پدربزرگ و مادربزرگ پدری خود گذراند.
ابراهیم منصفی دوران تحصیل خود را در بندرعباس گذراند و پس از طی کردن مقطع ابتدایی وارد دورهی متوسطه شد. هم زمان با همین روزها و تحصیل او در دبیرستان بود که نخستین جرقههای او برای دل سپردن به هنر و ادبیات نیز آغا ...
#پرویز_خائفی در سال ۱۳۱۵ خورشیدی در شیراز متولد گردید. تحصیلات ابتدایی و
متوسطه را در زادگاه خود به پایان رسانید و برای ادامهی تحصیل وارد دانشکدهی ادبیات شیراز
گردید. موفق به دریافت لیسانس در رشتهی زبان و ادبیات فارسی شد و سپس به تدریس در
دبیرستانهای شیراز اشتغال ورزید. بعد از چندی عازم تهران گشت و دورهی فوق لیسانس
را در علوم اجتماعی گذرانید و به سمت مسئول تبلیغات و انتشارات کمیتهی پیکار با بیسوادی
منصوب شد. خائفی از آن پس در وزارت فرهنگ و هنربه خدمت پرداخت و یک چند ریاست
کتابخانهی ملی فارس را عهده دار بود و ضمن تدریس در دانشگاههای آزاد و پیام نور
شیراز و چ ...