مصاحبه با حسین مرتضاییان آبکنار
عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک! اسم متفاوتی است. شما هم حتمن موافقید. اندیمشک در این داستان چه نقشی دارد؟
دلیل اصلی انتخابِ این اسم این است که من بیست سال پیش، روی پلههای راهآهن اندیمشک نشسته بودم و دیدم که خون از پلهها بالا آمد.
اندیمشک اسم زیبایی است، و خب بخش مهمی از داستانِ من در این شهر میگذرد. زمانی که سرباز بودم، هر وقت از تهران میآمدم منطقه، در اندیمشک از قطار پیاده میشدم. اگر زود رسیده بودم، یک ساعتی در ایستگاهِ صلواتی میماندم و شاید صبحانهای هم میخوردم. چهل و پنجاه و شصت روز بعد هم که میخواستم برگردم تهران، مدتی در اندیمشک بودم تا قطاری برسد و م ...
گفتوگو با پیمان اسماعیلی
#پیمان_اسماعیلی با «برف و سمفونی ابری»اش خود را بهعنوان نویسندهای جدی تثبیت کرد؛ بهترین مجموعهداستان جایزه گلشیری، جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات، جایزه مهرگان ادب و جایزه روزی روزگاری، ارمغانهای این کتاب در سال ۱۳۸۷ بودند. چهار سال پیش از این کتاب، اسماعیلی با کتاب اولش «جیبهای بارانیات را بگرد» هم در جایزه ادبی اصفهان مورد تقدیر قرار گرفته بود. کتابهای بعدی اسماعیلی رمان کوتاه «نگهبان» (۱۳۹۲) و مجموعهداستان «همین امشب برگردیم» (۱۳۹۵) است که سیر داستاننویسی او را نشان میدهد. اسماعیلی متولد ۱۳۵۶ از تهران است. مهندسی برق خوانده، سالها روزنامهنگاری کرده، ب ...
دیدار با اسدالله امرایی
شما در دوران جوانی با اکبر عبدی و ساعد باقری و بعضی دیگر از چهرهها دوستی داشتید. داستان چه بود؟
با اکبر عبدی که همسایه، بچهمحل و خلاصه همبازی بودیم. سالهای ۵۰ تا ۵۸-۵۹ در یک محل بودیم. پدرانمان هم همکار بودند. با ساعد باقری هم همکلاسی بودیم. ساعد باقری در مدرسه قاری قرآن بود. بقیه هم گروه نازیآبادیها بودند. عمادالدین باقی و سعید حجاریان و همه بچه نازیآباد بودند؛ باقی در مدرسه بغلدستی ما درس میخواند.
پیشبینیهایی از آینده یکدیگر داشتید؟
بچه بودیم و حالیمان نبود. نهایت عشقمان این بود که سینما برویم. البته خیلی هم قابل پیشبینی نبود. خیلی از چیزهایی ...
گفتوگو با پائولو کنیهتی
در «هشت کوه» خاطر نشان کردهای که هیمالیا مادر تمام کوههاست و زمانی هم آنجا بودهای. آیا برنامهای برای نوشتن کتابی درباره تجاربت در آنجا داری؟ آیا این ایده که درباره کوههای مختلف در نقاط مختلف جهان خواهی نوشت، از این امر نشأت دارد که تو ذاتا طبع کوچنشین داری؟
بله درست متوجه شدی. من دارم کتابی درباره سفرم به هیمالیا مینویسم. مطمئن نیستم که روحیه کوچنشینی دارم. در واقعیت من بودن در خانه را بسیار دوست دارم و به همین علت بهجای سفرکردن به اینسو و آنسوی دنیا، ترجیح میدهم به همان جاهایی بازگردم که بهخوبی آنها را میشناسم. سالها چنین احساسی به نیویورک داشتم و همچنین ...
ناگفتههای منوچهر بديعی دربارهی «اوليس» جويس بعد از بيستوهفت سال
خانهی #منوچهربدیعی در کُردان معماری خاصی دارد، از همان درِ حیاط که پیچدرپیچ به درِ خانه میرسیم، میفهمیم خانهی بدیعی نقشهراه میخواهد و راهبلدی. درست مانندِ نقشهای که #جویس از دابلین در «اولیس» ترسیم میکند و مترجمان و مفسرانی همچون بدیعی را سالیانی به درکِ آن فرامیخواند. جغرافیایی که با تاریخِ دابلین و ایرلند گره خورده، تا حدی که بهقول مترجم فارسیِ «اولیس»، حقیقت این است که داستان اولیس لابهلای اساطیر و تاریخ و جغرافیا پراکنده است. (۱) خانهی بدیعی ساده است و همانطور که انتظار میرود دورتادور پُر از کتاب است و میز کاری میان کتابها جا خوش کرده که تاریخ ندار ...
جزئینگاری یک نویسندهی شرقی: مصاحبه با ابوتراب خسروی
یکی از نقاط افتراق داستان شما با جریان حاکم نویسندگی در ایران، تمسک به الگوی شرقی داستانسرایی است. مانند آن چه در «هزار و یک شب» و «تاریخ بیهقی» دیده می شود. برای ما کمی در مورد خصوصیات این الگوی شرقی بگویید. جذابیت «هزار و یک شب» و «اسفار کاتبان» در چیست؟ آیا اصلا این دو شباهتی دارند؟
این طور به نظر می رسد که داستان و رمان همزمان با اتفاق مشروطه، به ایران میرسد. عدهای از تحصیلکردگان در اروپا با داستان و رمان آشنا میشوند و آن را در ایران معرفی میکنند. بی آن که منکر خاستگاه غربی داستان و رمان به شکل امروزیشان بشویم باید این را هم در نظر داشت که با رجوع به تاریخ خ ...