چکیده
در این مقاله به سبکشناسی چند رسالۀ برگزیده از خواجهعبدالله انصاری پرداخته شده است. توجه به ویژگیهای سبکشناختی در سده اخیر در میان ادیبان و سخنوران اهمیت فراوانی دارد؛ چراکه سبک ادبی هر نویسنده نمایانگر طریق به تصویر کشیدن اندیشه سخنور و کلید گشایش اسلوب بیان او در افاده معنا به ذهن مخاطب است. نوع الفاظ و ترکیبها و جملهبندیها و طرز تعبیر معانی از مؤلفههای اساسی سبک ادبی است. خواجهعبدالله انصاری، از مشاهیر عرفان و ادب فارسی، تألیفات متعددی دارد که شایستۀ تجزیه و تحلیل سبکشناختی است. بدین منظور، اسلوبهای وی در نگارش آثار تعلیمی صوفیانه بررسی شد، بهخصوص در ...
خواندن آثار خورخه لوئیس بورخس برای اولینبار مثل کشف حرفی جدید در الفبا و یا نتی تازه در ردیف موسیقی است. آدولفو بیوئی کاسارس نویسندهی آرژانتینی میانه قرن بیستم و از دوستان بورخس، آثار او را “منزلگاههایی بین مقاله و داستان” توصیف کرده است.
آثار نثر بورخس داستانهایی هستند مملو از لطیفههای خصوصی و باطنی، تاریخنگاری و پانویسهای طعنهآمیز و پرکنایه. اکثر آنها بسیار کوتاهند و شروع ناگهانی وغیرمنتظرهای دارند.
بورخس با استفاده از هزار تو (لابیرنت)، آینه، شطرنج و داستانهای پلیسی پهنههای فکر بسیار پیچیدهای را خلق میکند. اما زبان او بسیار شفاف و روشن با رگههای پوشیده ...
از خورخه لوئیس بورخس (۱۸۹۹-۱۹۸۶) داستانها، مقالات، ترجمهها و اشعار بسیاری بر جای مانده است. او که به شکلی موروثی تمام عمرش از مشکل بینایی رنج میبرد و همیشه میدانست روزی خواهد آمد که چشمانش چیزی را نبیند، در نهایت در سن ۵۶ سالگی در سال ۱۹۵۵ به طور کامل نابینا شد. او هیچگاه خط بریل را یاد نگرفت، با این حال به طور مستمر به خواندن و نوشتن ادامه داد. نکتهی جالب توجه آنجاست که از او تعدادی طرح و نقاشی نیز به جا مانده است. طرحهایی که در زمان کمبینایی و حتی نابینایی خود کشیده است. طرحهایی که نشاندهندهی نظرات و دیدگاههای او نیز میشود. و شاید هر آنچه که پشت پلکهای بسته ...
خورخه لوئیس بورخس (۱۸۹۹- ۱۹۸۶) تا سن سیوهفت سالگی از طریق نوشتن گهگاهی نقد بر روی کتاب، فیلم و شعر برای مجلات و مقالاتی با درآمد جزئی و بیشتر با اتکا به درآمد پدرش زندگی را گذرانده بود. در سال ۱۹۳۷، بعد از سکتهی پدرش بود که مجبور شد روی پای خود بایستد. بورخس کمبینا و میانسال در دههی سی که اقتصاد بوینس آیرس، به خاطر رکود اقتصاد جهانی در بحران بود، برای یافتن شغل، انتخابهای محدودی داشت. سرانجام در کتابخانهای شغلی کمدرآمد پیدا کرد. بعد از ورود، ظرف مدت کوتاهی کتابهای محدود کتابخانه را فهرست کرد و دیگر کاری نداشت جز مطالعه. در آن کتابخانه هیچ کسی جز بورخس به کتاب علاق ...
همه چیزهایی که داستانها و اندیشه عجیبترین قصه گوی عصر ما را میسازند؛ خورخه لوئیس بورخس
لباسهایش کهنه اما تمیز بود. صاف و بدون قوز راه میرفت. موقع راه رفتن گردنش را به بالا خم میکرد؛ طوری که انگار دارد آسمان را تماشا میکند. با احتیاط و با قدمهای کوچک راه میرفت. از این که دستش را به دیوار یا به عصا تکیه بدهد، بدش میآمد. گاهی میایستاد و چیزهایی را زیر لب زمزمه میکرد. اگر کسی همراهش بود و میپرسید: «چی میخوانید آقای بورخس؟» هر دفعه اسم یک شاعر یا کتاب را میآورد. گاهی هم میگفت: «دارم یک داستان جدید تعریف میکنم». مردم زیادی نمیشناختندش. اگر کسی متوجهش میشد و س ...
1.
ماه پیش جراید ایران برای ابوالحسن نجفی هم سوگنامههایی چاپ کردند ــــ “از شمار دو چشم” و “وز شمار خرد” و غیره ــــ اما انگار ترجیح دادند چند نکته ناگفته بماند.
برخی اهل نظرخرده گرفتند کاش این نکته هم ناگفته مانده بود: نجفی اندکی پیش از مرگ گفت با توجه به هزینههای جانکاه دارو و درمان نگران است آخر و عاقبتش چه شود. انتظار داشت فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این باره کمکش کند.
موضوع بیشتر در حیطهٔ بیمهٔ همگانی بود و به این نکته برمیگشت که جایی مانند فرهنگستان آیا باید بتواند اعضایش را به استخدام دائم درآورد و مزایای بازنشستگی شامل حال آنها کند.
با توجه به قانون استخ ...