از خورخه لوئیس بورخس (۱۸۹۹-۱۹۸۶) داستانها، مقالات، ترجمهها و اشعار بسیاری بر جای مانده است. او که به شکلی موروثی تمام عمرش از مشکل بینایی رنج میبرد و همیشه میدانست روزی خواهد آمد که چشمانش چیزی را نبیند، در نهایت در سن ۵۶ سالگی در سال ۱۹۵۵ به طور کامل نابینا شد. او هیچگاه خط بریل را یاد نگرفت، با این حال به طور مستمر به خواندن و نوشتن ادامه داد. نکتهی جالب توجه آنجاست که از او تعدادی طرح و نقاشی نیز به جا مانده است. طرحهایی که در زمان کمبینایی و حتی نابینایی خود کشیده است. طرحهایی که نشاندهندهی نظرات و دیدگاههای او نیز میشود. و شاید هر آنچه که پشت پلکهای بستهی او نقش بسته بود را هرچند کوچک نشانمان دهد. اگرچه دسترسی به تمام این طرحها به دلیل پراکندگی جغرافیایی و نگهداری آنها در آرشیوها و یا کلکسیونها امکانپذیر نمیباشد، اما در زیر چهار طرح از معروفترین طرحهای بورخس به همراه توضیحاتی دربارهی هر یک، ارائه شده است.
۱- در تصویر اول، بورخس هیدرا، حیوان افسانهای هفتسر را کشیده است. نام این اثر la hidra de los dictadores (هیدرای دیکتاتورها) است. حیوانی که شامل سر سیاستمداران شناختهشدهای است. سرهای هیتلر، مارکس، موسیلینی، پرون، روساس و... را به عنوان هیولای متحدی میشود دید که تنها راه کشتنش قطع هر هفت سر به صورت همزمان است. این نقاشی از آن جهت حائز اهمیت است که عدهای بورخس را نویسندهای میدانند که با آنکه در سیاسیترین شرایط آرژانتین میزیسته است، اما هیچگاه تمایلی به احزاب و ایدئولوژیهای سیاسی نداشته است. به طوری که عدهای او را کنسرواتیو میدانند و معتقدند بورخس به طور کلی با هر گونه تفکری که منجر به تشکیلات سیاسی و حزب میشد مخالف بود و معتقد بود ایدئولوژیها نظام یک کشور را بیمار میکنند. در این تصویر، دیدگاه بورخس به عنوان یکی از افراد مهم جامعهی ادبی زمان خود واضح و مشخص است. این تصویر بخشی از دستنوشتهای ۹ صفحهای با عنوان «عادت قدیمی آرژانتینی» است که بورخس آن را در سال ۱۹۴۶ نوشته و در آن از فردیتی که ملت آرژانتین را به سمت غلبهی فاشیسم سوق داده است میگوید. این دستنوشته بعدها تحت عنوان «فردگرایی فقیر ما» چاپ شد. لووِن اشتاین، که سالها بورخس را میشناخت و حدود چهارصد اثر از او شامل داستان، دستنوشته، طرح و مقاله را جمعآوری کرده بود، در خصوص این اثر مینویسد: «این تصویر شگفتانگیز، دیدگاه بورخس را بیان میکند که آرژانتینیها خود را به عنوان فرد؛ نه به عنوان شهروندان یک ملت خاص مشاهده میکنند.»
(1)
۲- در تصویر دوم، بورخس تصویر زن و مردی را در حالت رقص تانگو ترسیم کرده است. در این طرح که نامش «ال تانگو، El Tango» است، نوشتههایی نیز به چشم میخورد. بورخس معتقد بود که این رقصِ احساساتیِ لاتین، برخاسته از فاحشهخانههاست. اینکه چرا او اینگونه میاندیشید را کسی نمیداند، اما بارها به این موضوع اشاره کرده و در سال ۱۹۶۵ با آهنگساز آستور پیازولا در آلبوم «تانگو» همکاری کرده بود. این تصویر برگرفته از کلکسیون مخصوص کتابهای کمیاب دانشگاه نوتردام است. در تصویر این جملات به چشم میخورد:
«تانگو رقص فاحشهخانههاست. در این هیچ شکی ندارم.
اما به طور یقین در حد من نیست که خاستگاه (دقیقش) را مشخص کنم.
برای ارنستو پونچیو، گذرگاهی برای بازنشستگی است،
جنوبیها باور داشتند که این فاحشهخانه در خیابان شیلی، و نوردراستین سوستین [...]
در خیابان تمپل و... هستند.
در هر حال بیچون و چرا (این رقص) بین سالهای ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ شکل گرفته است.»
(2)
۳- تصویر شمارهی سه، تصویر یک ببر است. ببری که در رویاهای بورخس بوده است. بورخس گفته است: «در کودکی من همیشه مشتاقانه ببر را ستایش میکردم. کودکی گذشت. و ببرها و شور و علاقهی من به آنها با من بزرگ شد، اما من هنوز آنها را در رویاهایم میبینم. در این مرحلهی پنهان و بینظم، آنها هنوز بر من غالب هستند. و همانطور در خواب بعضی از رویاها مرا فریب میدهند، و من ناگهان درمییابم که در رویا هستم. و با خودم فکر میکنم این یک رویاست، تصویری خالص از آرزوهایم. و حالا که قدرتی نامحدود دارم میتوانم یک ببر خلق کنم. [...] آه بیکفایتی! من هرگز نمیتوانم آن حیوان وحشی را همانطوری خلق کنم که آرزویش را دارم. در واقع ببر ظاهر میشود، اما پوشالیست، سست و نازک، یا بدقواره است، یا با اندازهای غیرمحتمل، یا گذراست، یا شبیه یک سگ یا یک پرنده.» (۱)
(3)
۴- و در نهایت تصویر چهارم پرترهای است که بورخس آن را ۲۰ سال پس از نابینا شدن کاملش کشیده است. پرترهای که اگر برعکس هم شود باز نوشتهای بالای آن به چشم میخورد. این تصویر را بورخس در سال ۱۹۷۰ برای برت بریتون در زیرزمین کتابفروشی معروفی در نیویورک کشیده است. در دههی نود بریتون بیش از پانصد پرتره از محافل ادبی جمعآوری کرد که همه در کتابی با نام Self-portrait: Book People Picture Themselves چاپ شد.
به گفتهی بریتون، بورخس این پرتره را با استفاده از یک انگشت برای هدایت قلم که با دست دیگرش گرفته بود، به تصویر کشید. بریتون در گفتوگو با نیویورکتایمز گفته است: «پرتره عالی است، اما آنچه که بیشتر در ذهن من حک شده این است که او (بورخس) پس از برگشتن به طبقهی بالا در اتاق تاملی کرد و مشخص بود که به اتاق گوش میدهد. و بعد به من گفت: «شما کتابهای بیشتری داربد از آنچه که ما در کتابخانهی ملی خودمان داریم.» در سال ۱۹۷۶ پاریس ریویو تصویر را در این جهتی که مشاهده میشود منتشر کرد که به نظر صحیحتر میآید. اگرچه به احتمال بسیار او صفحه را زیر دست خود چرخانده است.
(1) از کتاب رویای ببرها، بورخس، ۱۹۶۰
منابع:
1-openculter.com
2-critical-theory.com
3-donaldfriedman.com
4-faena.com
5-lithub.com
6-small.library.virginia.edu
ارسال دیدگاه