کتاب حاضر، داستاني است که در آن الكساندر شصتوپنجساله هنگاميکه قدم به خانه کودکياش ميگذارد، ناگهان زمان به عقب برميگردد و او پس از چهل سال جوانياش، مادربزرگش و دلبستگيهايش را بازمييابد. در اين داستان بار ديگر قلم شيرين و طنزآلود اريک امانوئل اشميت مخاطب را به دنياي رازها و رمزها ميبرد و به فکر واميدارد.
ارسال دیدگاه
Maryam
این کتاب هم مثل سایر آثار اشمیت، نمایشنامه بود. نمایشنامهای که میتوانستی به وضوح، صحنه را مقابل خود احساس کنی. کتاب ایدهی جذابی هم داشت: بازگشت به گذشته و ملاقات با نسخهی جوان خودت و بازنگری تصمیمهایی که در جوانی گرفتهای.
1398-07-16در طول خواندن کتاب، کنجکاو میشوی تا در مورد شخصیت اول کتاب، ساشا/الکساندر بیشتر بدونی و بفهمی که در نهایت کدام تصمیم را گرفت و به چه عاقبتی دچار شد.
در طول داستان مدام احساس میکردم که الکساندر در آیندهاش زندگی خوب و رو به راهی ندارد و شکستهای زیادی متحمل شده است و حالا به گذشته آمده است تا سرنوشت خودش را دستکاری کند. ولی در انتهای کتاب متوجه شدیم که نه تنها چنین نشده است، بلکه الکساندر فرد بسیار موفق و خوشبختی است و تقریبا به همه چیزهایی که آرزویش را داشته است، رسیده است. برای همین بعد از تمام کردن کتاب این سوال برایم ایجاد شد که الکساندروقتی به جوانی
خودش برگشت، جوش چی رو میزد؟
با این حال نویسنده سعی داشت که این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد کند که اگر امکان برگشت به گذشته و تغییر تصمیمهای مهم زندگی را داشت، چه میکرد؟
Maryam
تو جوونی آدم دغدغهش اینه که بعدها چه کار کنه.
1398-07-16Maryam
با زمان یاد می گیری که دنیا رو با تصوراتت دریابی. برای این که در درونت همون قدر غنا و ثروت هست که در بیرون.
1398-07-16Maryam
وقتی جوونی فکر میکنی فردا بهتر میشه. تو پیری فکر میکنی که دیروز بهتر بود.
1398-07-16Maryam
تو هم مثل همهی آدمها می تونی از کنار زندگیت رد شی یا واقعا زندگی کنی. خودت رو بیابی یا حقیقت خودت رو از دست بدی. همه این امکان رو دارن
1398-07-16Maryam
واقعا بهت توصیه میکنم نوهدار شی، از بچهی آدم خیلی شیرینتره و بیزحمتتر. شبها بیدارت نمیکنه، همه چی میخوره، از اسباببازیهایی که بهش میدی کلی ذوق میکنه و زودتر هم از پوشک گرفته میشه. نوه یعنی بچهی بیدردسر.
1398-07-16Maryam
الکساندر: دونستن آینده چه لطفی داره؟
1398-07-16ساشا: دیگه آدم وقت تلف نمیکنه.
الکساندر: اگه آینده رو بدونی دیگه زمان به هیچ دردت نمیخوره.
Maryam
عشق از نادانی، عدم اطمینان، ترس، امید، ابهام تغذیه میشه. آدم فقط رازها رو می تونه بپرسته. اگه آدم عاشق چهرههای جوون میشه، برای این نیست که گرد و صاف و یکدسته. نه، برای اینه که مرموزه. وقتی بشه خوندش دیگه جذابیتش رو از دست میده.
1398-07-16Maryam
سادهلوحی، بیتجربهگی، به اضافهی هورمون تستوسترون مخلوطی میشه که قضاوت آدم رو مختل میکنه.
1398-07-16Maryam
پیر که شدی دیگه یواشتر پیر میشی. این حسنشه.
1398-07-16