نازی صفوی، متولد تهران است. کتاب اولش دالان بهشت، درواقع نقطهی اوج کار نویسندگی او نیز به شمار میرود. این داستان بارها تجدید چاپ شده است و پس از کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» و «بامداد خمار»، سومین رمان پرطرفدار سالهای اخیر میان مخاطبان ایرانی بهشمار میرود.
این کتاب روایتگر قصهی زندگی زنی است که با جهالت و نادانی، حسادتهای بیجا و افکار موهوم رابطهی عاطفیاش را با مرد مورد علاقهاش به نابودی میکشاند. گویا عشقی که فدای خامی جوانی میشود، موضوع جذابی برای خوانندگان بهحساب آمده است و حس همذاتپنداری بسیاری از آنها را برانگیخته است.
داستان از زبان «مهناز» روایت میشود؛ دختری نازپرورده و کمسن که ناگهان از دنیای نوجوانی و بازیگوشی وارد زندگی زناشویی و وضعیتی میشود که هیچ تصوری از آن ندارد. برخلاف بسیاری از رمانهای ایرانی که چنین وضعیتی را در کلیشهی اجبار و زور قرار میدهند، این موقعیت، نه با زور و نه در فقر بهوجود آمده. نازی صفوی خوب فهمیده است که برای در امان ماندن از تکرار، چه تغییراتی در فرم و محتوای داستان ایجاد کند. شروع داستان شیرین و آرام است؛ پیوندی که دو خانوادهی همسایه را به هم نزدیکتر میکند. «محمد» نامزد مهناز، برخلاف او، پسری جاافتاده و تحصیلکرده است که با وجود عقاید سنتی، برخوردی منطقی با اشتباههای و خامیهای مهناز دارد. در پی خطاهای مهناز، عشق و رابطهی او با محمد، دچار چالشهای جدی و اساسی میشود.
داستانی پرکشش، شخصیتپردازی مناسب و پرداختن به مسئلهای مهم در مقولهی ازدواج، از مهمترین دلایل موفقیت این کتاب است. فضاسازی داستان، حالوهوای خانه و خانوادههای قدیمی و سنتی را زنده میکند و توصیفات دلپذیر نویسنده از روابط صمیمی خانوادهها با یکدیگر، از نقاط قوت کتاب بهحساب میآید.
این کتاب در سال ۱۳۷۸ توسط نشر ققنوس به چاپ رسید و به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده و در ایالات متحده بهچاپ رسیده است.
سودابه امیری
۴۴۸ صفحه - رقعی (شومیز)
ارسال دیدگاه
Noosha
دالان بهشتو وقتی خوندم که یکی از دوستام خونده بودش و تعریفشو کرد، به نظر منم داستانش جالب بود، هرچند یه کم با حال و هوای امروز فاصله داره و جوونای الان دیگه دغدغههاشون اونطوری نیس و به قول معروف شرایط تغییر کرده. اما یه چیزی توش بود که هنوزم رایجه و اونم این که فقط عشق برا ادامه رابطه کافی نیس، یه سری بلوغها هم براش لازمه که تذکر این مطلب خودش خیلی خوبه
1398-08-06Mehribanooo
دالان بهشت هم از ژانر داستانهاییه که خواننده رو خوب با خودش همراه میکنه و پیچیدگی خاصی نداره. فرم داستان خطی نیست، یعنی از زمان حال شروع میشه، برمیگرده به گذشته، دوباره آخرش به حال میرسه. داستان زندگی دختری به اسم مهناز روایت میشه که تو سن نسبتا کمی عقد میکنه، اما با بیتجربگی باعث میشه مردی که خیلی دوستش داشته از دست بده. مثل خیلی از دخترهایی که به محض اینکه ازدواج میکنن، تمام زندگیشون محدود به همسرشون میشه و زوم میکنن رو تک تک حرکاتش و همین حساسیت باعث بروز مشکل میشه. درسته که این روایت بیشتر یکجانبهاس و فقط مهناز مقصر بهم خوردن رابطه نیست، اما در مجموع فکر میکنم چون این تیپ تفکری کم نیست، بد هم نیست که یه تلنگری بخوریم که چقد میتونیم روی پای خودمون وایسیم و به موضوعات نگاه انسانی داشته باشیم، به جای اینکه دیگه فقط خودمونو در قالب زوج تصور کنیم و هر تلنگری رو خطر تلقی کنیم. از این نظر خوندنش برای جوانها خوبه، همینطوری برای نوخوانهایی که باید جذب مطالعه بشن تا بتونن ادامه بدن.
1398-07-17anne_shirley
از بهترین رمان های عاشقانه ایرانی.
1398-07-11از داستان مهناز و محمد میشه خیلی برای زندگی عادی درس گرفت. حداقل برای من که اینطور بوده و فکر کردن به داستان این کتاب و درس هاش باعث شده که توی زندگی خودم حواسم به یه سری چیزها باشه که تا قبل از اون زیاد بهش دقت نمیکردم.
anne_shirley
از بهترین رمان های عاشقانه ایرانی.
1398-07-11از داستان مهناز و محمد میشه خیلی برای زندگی عادی درس گرفت. حداقل برای من که اینطور بوده و فکر کردن به داستان این کتاب و درس هاش باعث شده که توی زندگی خودم حواسم به یه سری چیزها باشه که تا قبل از اون زیاد بهش دقت نمیکردم.