پیکر فرهاد
عباس معروفی (زادهی ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ تهران) رماننویس، نمایشنامهنویس، شاعر، ناشر و روزنامهنگار معاصر ایرانی مقیم آلمان است. او در دهه شصت با چاپ رمان «سمفونی مردگان» در عرصه ادبیات ایران به شهرت رسید.
رمان «پیکر فرهاد» او که در سال ۱۳۸۱ از انتشارات ققنوس به چاپ رسید، طبق گفتهی نویسنده، روایتی متفاوت از شخصیت زن اثیری در رمان «بوف کور» نوشتهی صادق هدایت است.
راوی داستان، دختر روی قلمدان داستان «بوف کور» است. او از هر تابلو نقاشی یا قلمدان به روی تابلو و قلمدان دیگری میرود و هر بار در نقش یکی از زنان ایرانی است. زن دوره ساسانی، دخترک مدل و… همه اینها سرنوشتشان با هم پیوند خورده و تقدیر مشترکی دارند. یک نفر که تجزیه میشود در چندین نفر که هر کدام نماد نوعی زن ایرانی هستند.
معروفی نثری بسیار قوی دارد و البته در تغییر زاویه دید بسیار موفق و ماهر است. خود او در انتهای کتاب توضیح میدهد: «شبی در اوایل پاییز ۷۲ در حالی که مشغول نوشتن رمان دیگری بودم، ناگهان حس و حالم تغییر کرد. کاغذ تازه روی میز گذاشتم، جوهر خودنویسم را پر کردم و نوشتم. وقتی رمان را شروع کردم مثل یک اسب وحشی افسارش را پاره کرد و سر به کوه و بیابان گذاشت. زنِ قلمدانِ بوف کور روایت میکرد و من فقط واسطه بودم تا این شکل غریزیِ به دور از خِرد بروز کند.»
«پیکر فرهاد» داستانی سیال ذهن است که مولفههای پست مدرن را در خود دارد. اصل عدم قطعیت به وضوح در داستان مشخص است. داستان در رؤیا و ابهام و با گذر به شخصیتهای تاریخی حرفهای زیرین خود را میزند. رالف اشپنلر در مورد «پیکر فرهاد» میگوید: «رمان معروفی صدا، پیکر، عاطفه و مقام زن را به او باز میگرداند.»
سرنوشت زن در «پیکر فرهاد» به قدمت تاریخ و تمام ستمهایی که بر او رفته است تعریف میشود. زن در این داستان عاصی و معترض است، عصیان میکند و البته بسیار ماهرانه بزرگترین رنج زن را در جامعهای سنتی به تصویر میکشد.
الهه ملک محمدی
داستانهای فارسی - قرن 14
ارسال دیدگاه
darya
کلماتی که میتونند احساسمو بعد از خوندن این کتاب توصیف کنند کلمات جالبی نیستند.
1399-01-05من از ادبیات چیز زیادی نمیدونم ولی میتونم خودمو یه کتابخون حرفهای بدونم و چون یکم از هنر سر در میارم میتونم بگم این کتاب خیلی شبیه آثار هنری فضای وهمیه.
همون طور که اصلا با فضاهای وهمی نمیتونم ارتباط برقرار کنم این کتاب رو هم اصلا نمیتونم درک کنم.
خیلی جاهاش منزجر کننده بود خیلی جاها نفرتانگیز و در تمام طول خوندنش با وجود احترامی که برای آقای معروفی به عنوان یه نویسنده قائلم حس میکردم موقع نوشتن چیزی مصرف کردند.
قبلا کتاب های سال بلوا و سمفونی مردگان آقای معروفی رو خونده بودم و خیلی دوستشون نداشتم به پیشنهاد یک نفر این یکی کتابشونم خوندم و این یکی رو خیلی خیلی بیشتر از اون دوتا دوست نداشتم.
البته یه قسمت هاییشم قشنگ بود ولی درکل پیشنهاد میکنم نخونیدش. فکر کنم اولین باره با این صراحت میگم کتابی رو نخونید.
Mostafaarshad
یکی از رویکردهای نقد ادبی معاصر، نقد روانشناختی است. امروزه می توان شخصیت های آثار ادبی را مانند انسان های واقعی روانکاوی کرد؛ این امر به درک بهتر اثر و تعالی ادبیات کمک شایانی می کند. نقد روانشناسانه امروزی با آرای فروید آغاز شد و شاگرد وی، یونگ، آن را هرچه بیشتر گسترش داد. یونگ با به کارگیری اصطلاح کهن الگو، محتویات ناخودآگاه جمعی را بنا بر الگوهای از پیش تعیین شده، سازماندهی کرد؛ از جمله این کهن الگوها: آنیما، آنیموس، سایه، پرسونا، کهن الگوی سفر، پیر خردمند و ازدواج جادویی است. این تصاویر نخستین، در طول روزگاران به اشکال گوناگون از جمله در قالب اسطوره و داستان بروز کرده است. در این پژوهش پس از شرح اصطلاحات نقد روانشناسانه و اسطوره گرا و بیان ارتباط آن با ادبیات، به تحلیل روانکاوانه داستان «پیکر فرهاد»، عباس معروفی پرداخته شده است. این رمان علاوه بر توجه بسیار عمیق به دنیای ذهن و روان آدمی، از ارتباطی بینامتنی با سایر متون و اسطوره ها برخوردار است؛ از این رو می توان با کمک نقد روانشناسانه و اسطوره گرا و بر مبنای آرای فروید و یونگ و بینش های کهن الگویی وی و همچنین رمزگشایی از نمادها و سمبل ها (که بالاترین بینش های ذهن ناخودآگاه هستند) گره از پیچیدگی های رمان گشود و عوامل ناهنجاری های روانی در شخصیت های داستان را دریافت. این ناهنجاری ها از دنیای درونی و بیرونی شخصیت ها ناشی می شوند. عوامل درونی و روحی شامل فاصله افتادن میان خودآگاه و ناخودآگاه، غلبه نقاب بر چهره حقیقی شخصیت ها، نادیده گرفته شدن سایه و عدم ارتباط صحیح شخصیت ها با آنیما و آنیموس درونی شان است که نتیجه آن طغیان و تسلط بخش تاریک و منفی درونی بر زندگی آن ها است. عوامل بیرونی شکست و انحطاط در زندگی آن ها، ناشی از فشارها و مشکلاتی است که به علت شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه در طول تاریخ به شخصیت های رمان تحمیل شده است.
1399-04-24Mostafaarshad
می شنیدم که مردی شصت سال بعد در نیمه شب ها ی تاریک در تنهایی گریه می کرد و هیچ پناهی نداشت . آن مرد شما بودید . اما من کجا بودم ؟ به تصویر من چشم می دوختید که شاید برخیزم ودرکنارتان آرام بگیرم یا آرام بگیرید . سر بر شانه ی همدیگر بگذاریم و اشک بریزیم . با دست ها ی فرو افتاده و رخوت خواب آوری که از پس آن همه خستگی به سراغ آدم می آید به همدیگر پناه بیاوریم … نمی دانم آیا می توانستم ؟
1399-04-24Mostafaarshad
این داستان مولفههای پست مدرنیسم را دارا میباشد. معروفی با شگرد خاص خودش مینویسد. و حتا در شیوه نوشتن هنجارشکنی میکند. اصل عدم قطعیت به وضوح در داستان مشخص است. داستان در رویا و ابهام و با گذر به شخصیتهای تاریخی حرفهای زیرین خود را میزند و نویسنده در داستان به شاعران و نویسندگان مورد علاقهاش اشارهای میکند مثل فروغ و شاملو نظامی و هدایت…. داستان سیال ذهن است. چیز قابل توجه این است که در بوف کور زن اثیری و لکاته یک نفر هستند اما معروفی در پیکر فرهاد آنها را مجزا میکند و بسیار زننده لکاته را مبتذل و مرد را ضعیف و ناتوان جلوه میدهد. سرنوشت زن در پیکر فرهاد به قدمت تاریخ و تمام ستمهایی که بر او رفته است تعریف میشود. زن در این داستان عاصی و معترض است. عصیان میکند. و البته بسیار ماهرانه بزرگترین رنج زن را در جامعهای سنتی که همان بچهدار نشدن است به تصویر میکشد. دیالوگها نشاندهنده توانایی نویسنده در بیان احساسات یک زن است. همهچیز در داستان مشخص است برایم به غیر از قسمت اعتیاد و صحنههای مربوط به سرنگ. البته در نظر خود من قرار نیست همه چیز که در داستان استفاده میکنیم معنایی داشته باشد بلکه میتواند در روند توصیفات و فضاسازیها کمک کند. داستان بسیار گیرا و جذاب است بهطوری که حاضر نبودم آن را زمین بگذارم و مدام داشتم با راوی از این قلمدان به آن قلمدان از این تابلو به آن تابلو سفر میکردم.
1399-04-24darya
تنها قسمتی از کتاب که دوست داشتم:
1399-01-05فهمیدم که دیدار او محال است و تلاش من بیهوده. حتما خوابی، خیالی بوده و گذشته است. مگر نمیشود دختری از پردهی نقاشی عاشق مردی شده باشد که از صبح تا شب کارش نقاشی روی جلد قلمدان است؟ مگر نمیشود آدم اسیر نقشی شود که خود در انداخته و آن قدر به دختر نقاشیاش دل بدهد که او را دلدار خود کند؟ و مگر خدا عاشق مخلوقش نیست؟ و عاقبت او را به ستایش خود وا نمیدارد؟ اما مگر کسی باور میکند؟