سمفونی مردگان اثر عباس معروفی، رماننویس، نمایشنامهنویس و شاعر ایرانی است که اولین بار در سال ۱۳۶۸ توسط انتشارات ققنوس منتشر شد و نگارش آن بیش از چهار سال به طول انجامید. این کتاب که از ماندگارترین کتابهای ادبیات ایران است، برندهی جایزهی بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ در سال ۲۰۱۱ شده و بسیاری آن را ستودهاند.
داستان دربارهی زندگی خانوادهی اورخانی است. پدری تاجر با چهار فرزند که طی داستان سرنوشت هرکدام روایت میشود، سرنوشتی که بهواقع شخص تنها را در برنمیگیرد، بلکه نسل و گروه او را روایت میکند. رقابت اصلی بین اورهان و آیدین است که یکی نماینده بازار و دیگری نماد روشنفکری است. در این میان عشقی هم شکل میگیرد که به زیباترین وجه در کتاب روایت شده، عشقی بین آیدین و سورملینا.
سمفونی مردگان رمانی اجتماعی به سبک سیال ذهن است که هر فصل آن مانند سمفونیها نام «موومان» بر خود دارد و از زاویهدیدی تازه نوشته شده. کل موومانها سمفونی کاملی را شکل میدهد. بسیاری از رخدادهای داستان پس از خواندن کل کتاب مانند پازلی شکل میگیرد و خواننده تازه متوجه چگونگی آن میشود، حتی ممکن است برای درک بهتر به بخشهای قبل رجوع کرد و این فرایند خواندن، برای کتابخوانهای حرفهای جذاب است.
سمفونی مردگان در کنار روایت داستانی، لایهی نمادین عمیقی دارد که با درک آن بخش، لذت خواندن کتاب چندین برابر میشود، به همین علت بیش از ۳۰۰ نقد و ۲۰۰ پایاننامهی دانشگاهی در مورد آن نوشته شده است. عباس معروفی در مورد سمفونی مردگان گفته: « بزرگترین بلایی که یک جامعه میتواند سر خود بیاورد این است که با تمهیدات و گونههای گوناگون رابطهی هنر و کتاب را با جامعه قطع کند...» و در کتاب به همین مهم پرداخته است.
از کتاب سمفونی مردگان تاکنون بیش از ۲۰۰ هزار نسخه به فروش رفته است. نوشتهی پشت کتاب، آن را چنین توصیف میکند: «سمفونی مردگان، رمان بسیار ستوده شده عباس معروفی، حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را به دوش میکشند و در جنون ادامه مییابند، در وصف این رمان بسیار نوشتهاند و بسیار خواهند نوشت؛ و با این همه پرسش برخاسته از این متن تا همیشه برپاست؛ پرسشی که پاسخ در خلوت تکتک مخاطبان را میطلبد: کدام یک از ما آیدینی پیش رو نداشته است، روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانهاش درآوردهایم، به قتلگاهش بردهایم و با این همه او را جستهایم و تنها در ذهن او زنده ماندهایم. کدام یک از ما؟»
داستانهای فارسی - قرن 14
۳۵۲ صفحه - رقعی (شومیز)
ارسال دیدگاه
SaraKsr
سمفونی مردگان، داستان نابودی آیدینی است که فقط در پی پیدا کردن خودش بود، نابودی آیدایی که در کنج خونه نم کشیده بود، نابودی مادری در غم بچه هاش، نابودی یک پدر، نابودی اوراهان، نابودی یک زندگی، یک جامعه با درد مشترک.
1398-12-28شروع داستان یکم گیج کنندس اما از موومان دوم به بعد داستان و شخصیتها تقریبا مشخص میشه.
ادبیات داستان طوری بود که فکر میکنم هرچندبارم کتاب خونده بشه حس تکراری بودن به آدم دست نمیده حتی با اینکه داستان خیلی جاها تو کتاب تکرار شده.
Sepid
کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی، داستان جالبی را دنبال میکند.این کتاب نثر ساده و روانی دارد اما من کتاب را ناتمام رها کردم به
1398-12-16این دلیل که زیاد بازگشت به حوادث گذشته درآن دیده می شد و موجب سردرگمی من بود که این اتفاق در حال حاضر رخ داده یا مربوط با گذشته بوده است. ولی قصد دارم در چالش کتاب ناتمام این کتاب را کامل بخوانم#کتاب_ناتمام
PacificOcean
سمفونی مردگان اولین تجربهی من از آثار عباس معروفی بود.کتاب، داستان بسیار زیبا و نثر روان و سادهای داره.یکی از زیباترین خصوصیات کتاب جابجایی بین خاطرات و اتصال آنها به همدیگهس که به سبب اون خاطرات متفاوت در کنار هم یک داستان رو بیان میکنه.داستان در یک چارچوب مخصوص به خود به شکل صحیح بیان شده که هر شخصیت در زیباترین شیوه ممکن داستان رو ادامه داده و پازل رو کامل و تمامی ابهامت برداشته میشه.
1398-12-13lilibooks
به نظر من که این کتاب یکی از شاهکارهای بعد از انقلابه.
1398-12-12
داستان این کتاب در اواخر دوره رضاشاه و در اردبیل اتفاق میفته، پس باید منتظر جوی سرد و برفی باشیم. همینطورم هست. سرما همه جا رو گرفته. از روی زمین گرفته، تا بین روابط کسانی که داستان راوی روزگار اوناست و به تدریج هر کدوم دچار نوعی نیستی در این سرمای بین آدمها میشن.
داستان درباره زندگی خانوادهای هست که هر کدوم در حال و هوای خودشون سر میکنن. آیدا، دختری هنرمند که در خانه محدود و محبوس شده، و پسرهایی که یکی مثل یوسف معلول و مجنون شده، یکی مثل اورهان دنباله کار پدر را گرفته، و یکی مثل آیدین شاعر مسلک و احساساتیه و سر و کاری با آنچه پدرش میپسنده نداره. و پدری که دیکتاتورمآب و سنتی و سختگیره، و مادری که مثل همه مادرها کارش مواظبت از همه اعضای خانواده و میانجیگریه.
داستان به شکل «جریان سیال ذهن» روایت میشه. در این نوع روایت نباید منتظر باشید که داستان از یک نقطه آغاز بشه و در نقطه دیگه تمام بشه. بلکه مدام با پرشهایی در زمان و تغییر راوی مواجه میشید که ممکنه در تجربههای اولتون از خوندن این سبک نوشته کمی گیجتون کنه. ولی لذت کار در همینجاست. چون هرچه جلو برید زوایای جدیدی از داستان براتون روشن میشه که باعث میشه قضاوتهای اولیهتون رو اشتباه بدونید و نظرتون عوض بشه.
در سمفونی مردگان هم همین اتفاق میفته. شما در ابتدای داستان کمی گیج میشید و قضاوتهایی پیدا میکنید که در ادامه عوض میشه و چنان شما رو درگیر خودش میکنه که نمیتونید از فکر شخصیتهای مهم داستان به خصوص آیدین بیرون بیاین و در نهایت باعث میشه اعتراف کنید که این کتاب یکی از بهترین و نفسگیرترین کتابهایی بوده که خوندید.
به نظر من اگر چندان با کتابهای نویسندههای ایرانی آشنا نیستید و دوست دارید کتابی بخونید که حسابی شما رو درگیر کنه، این کتاب میتونه از بهترین انتخابها برای آغاز باشه. چون هم توسط یکی از بهترین نویسندههای معاصر نوشته شده، و هم داستانش آشنا به ذهن ماست و مسلماً هر کدوم تجربهای مشابه با شخصیتهای این کتاب به خصوص آیدین داشتیم. به همینخاطره که پشت جلد این کتاب هم نوشته: كدام يك از ما آيدينی پيش رو نداشته است...
jafari_maryam76
سمفونی مردگان ، سمفونی روزگار سردی که رویای جوانی را به آتش میکشد، رمانی از زندگی مردگانی که حتی پس از مرگشان هم تبعات رفتارشان حیات زندگان را به ورطه ی نیستی می کشانند. این رمان ایرانی داستان زندگی پسری است که اطرافیانش روح هنرمندش را نابود می کنند و از خانه ی ذهن فعالش خرابه ای می سازد که جبران ناپذیر است و داستان دختری که اگرچه توانا و باهوش است اما باید درس را کنار بگذارد و منتظر خواستگار بماند. نویسنده از ما می خواهد تفکر کنیم که تا چه اندازه در برابر انسان های اطرافمان مسئولیم و آیا مراقب آیدین ها و آیداهای جامعه بوده ایم.این رمان از منظر چند راوی روایت میشود وزندگی سخت و دیوانه وار روشنفکران نسل جدید در سال ۱۳۱۰تا۱۳۳۰ را نشان می دهد .
1398-12-06مریم جعفری
Aidin Orkhani
سمفونی مردگان و خصوصا شخصیت اصلیش آیدین، از بهترین کتابها و کاراکترهای ادبیات مدرن ایرانن که عباس معروفی به خوبی ساخته و پرداخته. امسال آیدین تو جامعه ایران از قدیم تا حالا کم نبوده و بعد از اینم کم نخواهد بود، روشنفکرهایی که دلشون میخواسته بدونن، بخونن و پیشرفت کنن، اما دگم بودن اطرافیان به بهانه مصلحت اندیشی همیشه مانعشون شده. تا یه جایی زور زدن، اما شرایط جوری پیش رفته که دیگه طاقتشون تموم شده و... این کتاب برای من خیلی دردناک بود، اما در کنارش ازش خیلی لذت بردم و اتفاقا باعث شد روی آدمها دقیق بشم و ببینم چقدر امثال آیدین زیادن...
1398-08-06darya
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیشتر تنهاست چون نمیتواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد. و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق میکند، تنهایی تو کامل میشود.
1399-01-16۲۳۳
darya
عشق را باید با تمام گستردگیاش پذیرفت، تنها در جسم نمیتوان پیدایش کرد، بلکه در جسم و روح و هوا. در آینه، در خواب، در نفس کشیدنها انگار به ریه میرود و آدم مدام احساس میکند که دارد بزرگ میشود.
1399-01-16۲۲۸
darya
دانستم که درک او آسانتر از بوییدن یک گل است، کافی بود کسی او را ببیند. و من نمیدانم آیا مادرش هم او را به اندازهی من دوست داشت؟ آیا کسی میتوانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک میکند؟ آدم پر میشود جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند، نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچگاه دچار تردید نشود.
1399-01-16۲۲۴
darya
پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجرهی خودش تنها باشد، تنهاست. نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد.
1399-01-16۳۲
darya
پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجرهی خودش تنها باشد، تنهاست. نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد.
1399-01-16۳۲
mryshahr
مردم پشت خدا هم حرف می زنند.
1399-01-10mryshahr
با دو دسته نمیشود بحث کرد یکی با سواد یکی بی سواد.
1399-01-10mryshahr
تنهایی را فقط در شلوغی میتوان حس کرد.
1399-01-10PacificOcean
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیشتر تنهاست. چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد.
1398-12-13lilibooks
من نمیدانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آیا کسی می تواند بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می کند؟ آدم پر می شود. جوری که نخواهد به چیز دیگری فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچ گاه دچار تردید نشود.
1398-12-12lilibooks
انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بی کاری بدتر از تنهایی است. آدم بی کار در جمع هم تنهاست.
1398-12-12lilibooks
به درخت های خشک پیاده رو خیره شد: برف شاخه ها را خم کرده بود و در بارش بعد حتما می شکستشان. آدم ها هم مثل درخت ها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانه های آدم وجود داشت و سنگینی اش تا بهار دیگر حس می شد. بدیش این بود که آدم ها فقط یک بار می مردند. وهمین یک بار چه فاجعه دردناکی بود.
1398-12-12jafari_maryam76
خدا میان گندم خط گذاشته، حساب هر کس سوا اما چسبیده به هم.
1398-12-06jafari_maryam76
آدم ها فقط یک نیمه از عمرشان را زندگی میکنند من مال نیمه اول بودم و او نیمه دوم!
1398-12-06jafari_maryam76
آدم تا داستان نخواند معنی زندگی را نمی فهمد.
1398-12-06jafari_maryam76
چقدر کتاب میخوانی؟-تا صور اسرافیل
1398-12-06Evanjeline
تنهایی و غم غربت در جانش چنگ انداخت، غربتی که در میان شهر آشنا گریبانش را گرفته بود. چقدر انسان تنهاست. مثل پر کاه در هوای طوفانی.
1398-11-27Mehribanooo
«سمفونی مردگان» نوشتهی عباس معروفی، نویسندهی معاصر است که سالهاست در آلمان اقامت دارد. معروفی این کتاب را در سالهای اقامت در ایران نوشته و یکی از نمونههای خوب ادبیات مدرن ایران است، کتابی به سبک سیال ذهن، که بخشهایش موومان نام گرفته، هر بخش از زبان یک راوی روایت میشود و از همپوشانی این روایتها، داستان اصلی کمکم در ذهن خواننده مانند تصویری شکل میگیرد. این سبک نوشتار برای خوانندهی نوپا شاید چندان قابل فهم نباشد، اما لذت کشف و شهود داستان برای خوانندهی حرفهای دلچسب است. داستان در شهر اردبیل میگذرد، شهری که به زعم نویسنده سر ایران است و همیشه سرما از آنجا آغاز میشود. سالهای ۱۳۱۳ تا ۱۳۵۵ در اردبیل از ارزش سیاسی زیادی برخوردار است. مخصوصاً در جنگ جهانی دوم که روسها، انگلیسها و آمریکاییها هر یک چیزی را به تاراج میبرند. کارخانه پنکه سازی لرد، نماد حضور انگلستان و اینکه پس از مرگ آقای لرد شرکت «بایکوت» شروع به تبلیغ میکند، نشانه حضور و قدرتگیری آمریکا در ایران است. پس میتوان فضای داستان را نه فقط محدود به اردبیل بلکه سمبلیک دانست و به جای تمام ایران در نظر گرفت. صاحب کارخانه پنکه سازی لرد، فردی انگلیسی و نماد استعمار است. شخصی که به بازار احترام میگذارد، روشنفکری را زیر سؤال میبرد و همه را زیر نفوذ خود میخواهد. در اوج روزهای جنگ جهانی که شهر پر از روس و نظامی است، تنها جایی که به کارش ادامه میدهد همین کارخانه است که در سردترین قسمت کشور، پنکه میسازد تا شاید با ایجاد سرمای بیشتر باعث بیماری بیشتر کشور (اردبیل سر گربه نقشه ایران است) شود. آیدین هم همین سؤال را دارد که چرا توی اردبیل با آن برفهای سنگینش آقای لرد کارخانه پنکهسازی زده؟ آیدین در جایی میگوید: پدر، بالاخره باد این پنکههای لرد یک روز همه ما را خواهد برد... خانه محل زندگی این خانواده، به گفته آبادانی، خانهایست با گچبریهای مدرن، به سبک روسی (نماد نفوذپذیری حکومت از روسیه)، اما کل بنا به سبک انگلیسی (باز هم نشانه گرایش عمیقتر به انگلیس است که نمادش آقای لرد حتی به جابر مدالی هم میدهد) ساخته شده، اما مقرنسهای ظریفی هم دارد که نماد سنت ایرانی است. جالب اینکه اتاق با سقف مقرنس دارد، اتاقی است که یوسف در آن زندگی میکند و بوی تعفنش مشمئزکننده است. پدر نماد سنت و تعصباتی است که با آنها خو گرفته، او از هرگونه تغییری گریزان است و برای حفظ این روزمرگی تلاش میکند. شغل جابر (فروش آجیل) هم نشانگر رضایت وی از گذران زمانه و روزمرگی بدون تغییر است. بهترین دوست جابر، ایاز پاسبان است که نماد نظامیگری است، او هم ترجیح میدهد مردم به جای خواندن، درک دنیای جدید و ایجاد خواستههای نو، صرفاً دل به کاسبی ببندند تا خورد و چرشان پابرجا باشد. ایاز در این راه حتی خودش به جابر و اورهان رهنمودهایی میدهد که مانع رشد فکری و حتی اقتصادی آیدین شوند. جابر برای اثبات برتری خودش، همه ارتباطات فامیلی و خونی را هم از بین میبرد. فرزند مورد علاقه جابر اورهان است که همیشه پا جا پای پدر میگذارد و دنباله روی اوست، هرچند خودساختگی و ابهت پدر را ندارد. مادر نماد مام وطن، زنی که خوب و بد شرایط را درک میکند اما دستش در تغییر شرایط باز نیست، گاهی غرغری میکند، اما عموماً ملزم به پذیرش است. وی در حالی که میداند برای بهبود شرایط باید دست آیدین را باز بگذارد تا پیشرفت کند، اما در مواقع لزوم از اورهان هم پرستاری میکند، اما اورهان دلش با او نیست چون او را مادر خودش نمیداند، بلکه همه توجه مادر را معطوف به آیدین میبیند. اورهان نماد بازار و پول است، نماد شخصی سترون که حتی وقتی آیندهای برای خودش نمیبیند، باز هم راضی به تغییر شرایط به نفع جامعه نیست و خودش را در صدر میخواهد، حتی اگر این صدرنشینی توام با برادرکشی یا آزار دادن جامعهاش باشد. اورهان بخاطر پیشرفت خودش، مادر را از خود میرنجاند، برادری را میکشد، کار برادر دیگر را به جنون میکشد، زنجیرش میکند تا از او تقاضایی نداشته باشد و خودش به اهدافش برسد، اما در آخر این خودش است که در ورطه نابودی میافتد و دلش میخواهد که میتوانست به آیدین نزدیکتر شود. در راه کشتن آیدین، با پیرمردی که نماد عزرائیل است ملاقات میکند، پیرمرد در خواب ساعت (نماد زمان و زندگی) را از او میدزدد. اورهان مدتی تجسم اعمال خود را به شکل گرگهای درنده میبیند و در پایان از شدت سنگینی برف و سرما در شورابی غرق میشود. نام اورهان به معنای چراغ است، اما هر چراغی الزاماً روشن نیست و حتی میتواند نور را در خود خفه کند.
1398-07-13یوسف نماد عوام است، عوامی که سرش گرم سادگی خودش است و خوش باورانه هرچه از دور میبیند باور میکند و به همین علت هم بدون فکر و مطالعه سعی میکند مثل چتربازان با چتری سیاه از بام پرواز کند، اما این کارش فقط باعث فلج فکری و بدنیاش میشود، به حدی که فقط هست، اما نه از بین میرود، نه ماندنش به کاری میآید. (مثل کاری که عموم مردم موقع انقلاب انجام دادند و بعد هم در سکوت به زندگی ادامه میدهند.) آیدا و آیدین دوقلو هستند. آیدا نماد هنر ایرانی است که به دست پدر (تعصب) محکوم به خانهنشینی است و آنقدر در خانه میماند که حتی در همین خانه هم فراموش میشود و درد مزمنی مثل رماتیسم به جانش میافتد. با آمدن خواستگاری به نام آبادانی از آمریکا (به قصد سلطه بر هنر؟) که تنها وصف زیبایی و آفتاب مهتاب ندیدگی آیدا او را به اینجا کشانده است، آیدا علیرغم میل پدر متعصب، در آرزوی آبادانی روحش (هنرش) تن به ازدواج میدهد و صاحب پسری به نام سهراب (نماد ناکامی از پیوند هنر و مدرنیته) میشود، اما این ازدواج هم چندی نمیپاید و آیدا دست به خودسوزی میزند (بهرهوری از نمایش هنر ایرانی به حد کفایت رسیده؟) و پسرش همراه آبادانی به زندگی در آمریکا رو میآورند. آیدین (اسم به معنای روشنایی) برادر دوقلوی آیدا، نماد روشنفکری است. جوانی که سری پرشور دارد و تجربهگراست، اما از همان کودکی مورد خشم پدری قرار میگیرد که با هرگونه تغییری مخالف است. آیدین در برابر پدر میایستد و سعی میکند با قناعت و سکوت خودش را اثبات کند، اما تلقینات ایاز و تعصبات پدر در چند مرحله پیشرفت او را به آتش میکشد و به نوعی گذشته او را از بین میبرد، همین عامل باعث سرخوردگی آیدین میشود. آیدین برای خودسازی مدتی با کمک صاحبکارش در زیرزمین کلیسایی ساکن میشود و با ساخت قابهای چوبی روزگار میگذراند تا بتواند با پساندازش در تهران به دانشگاه برود. در همان روزگار عاشق سورمه دختر ارمنی ساکن کلیسا میشود و تصمیم به ازدواج میگیرند. مرگ آیدا و بیماری پدر همه نقشهها را نقش بر آب میکند و آیدین مجبور میشود همراه اورهان به کاسبی بپردازد، اما حسادت اورهان اجازه این کار را نمیدهد و با خوراندن مغز چلچله باعث دیوانگی آیدین میشود. سورملینا نماد عشق است، نه از نوع عشق آبادانی به آیدا، بلکه عشقی به جوهره وجودی آیدین (روشنفکری). عشقی که تا هست روزگار آیدین را بهتر میکند، رنگ و رویی به آیدین میبخشد و حداقل ظاهر او را مترقی میکند. حتی از او باردار میشود و دختری به دنیا میآورد، اما خودش دچار بیماری میشود و از بین میرود و همین دنیای آیدین را خرابتر میکند... به قول عباس معروفی (نقل به مضمون)، جامعهای که شاعرش را میکشد یا نویسندهاش را فراری میدهد، در واقع این بلا سر خودش میآید و خودش را از پیشرفت باز میدارد، درست مثل آیدینی که ناپدید شدنش، اورهان را هم به کام مرگ میفرستد... مهری شهریاری