فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

داستان همیشگی

ادبیات

مترجم : حشمت‌الله کامرانی

معرفی داستان همیشگی (A Common Story)
ایوان آلکساندروویچ گانچاروف (۱۸۹۱-۱۸۱۲) نویسنده روسی است که بیش‌تر با رمان «ابلوموف»، شاهکار معروفش شناخته شده است. او از بزرگ‌ترین نویسندگان قرن نوزدهم روسیه و از چهره‌های اصلی رئالیسم روسی به شمار می‌رود. گنچاروف، برای نوشتن رمان‌هایش وقت سه رمان و تعدادی داستان کوتاه و مقاله نوشت. این کتاب در ایران توسط حشمت‌الله کامرانی ترجمه شده و نشر هرمس آن را منتشر کرده است. در انتهای کتاب نقد و مصاحبه‌ی کوتاهی از نویسنده هم آمده که جالب است.
«داستان همیشگی» که در سال ۱۸۴۷ منتشر شد، در واقع تفسیر مناسبی از بی‌حوصلگی و فرصت‌طلبی بورژوازی ارائه می‌دهد. «داستان هميشگی» تكرار همان داستان هميشگی تقابل و اختلاف نسل‌هاست، تقابل بين دو شخصيت متعلق به دو نسل مختلف. نبرد ميان عقل و احساس. نبردی جذاب و گيرا كه گاه عقل و گاه احساس بر ديگري چيره می‌شود. اين تقابل و نبرد در دو شخصيت داستان يعني الكساندر آدويف جوان و عمويش پيوتر ايليچ آدويف ميان‌سال شكل می‌گيرد، يكي آرام، خيال پرداز، تا حدی نازپرورده و كاهل است كه از روستا به شهر می‌رود؛ ديگری اهل عمل، فعال، بسيار حسابگر و ساكن پترزبورگ است، گويا نويسنده خواسته اين شخصيت عمل‌گرا به جنگ با «آبلوموفيسم» و رخوت برخيزد. عموی حسابگر سعی می‌کند با منطق و استدلال خود بر برادرزاده جوان و خام خود پيروز ‌شود، الكساندر هم به حدی مغبون می‌شود که کارش به شکست می‌انجامد به حدی که دست به خودكشي مي‌زند...
کتاب با این که سال‌ها قبل نوشته شده، اما گویی واقعا مطابق نام کتاب، همیشه مسائل تغییرناپذیری در زندگی بشری وجود دارد که ذهن را به چالش می‌کشد. کتاب سعی دارد فکر خواننده را به جایگاه عقل و احساس در زندگی بکشاند و همان‌جا درگیر نگه دارد تا به نقطه‌ی درست برسد. خوانندگان کتاب آن را به دوستان توصیه می‌کنند.
سودابه امیری

داستان‌های روسی - قرن ۱۹م.
۵۱۶ صفحه



ایوان‌ گنچاروف
ایوان‌ گنچاروف ایوان الکساندرویچ گنچاروف (۱۸ ژوئن ۱۸۱۲ سیبری - ۲۷ سپتامبر ۱۸۹۱) نویسنده اهل روسیه است.

قسمتی از کتاب

الکساندر: «از نظر شما احساسات را نیز باید چون بخار کنترل کرد؛ کمی از آن را بگذاری خارج شود، بعد ناگهان جلو آن را بگیری! زمانی دریچه را باز بگذاری و زمانی آن را ببندی...»
عمو: «بله، و به همین دلیل است که طبیعت این دریچه را (که عقل باشد) به انسان داده است.»

کتاب های مشابه