کتاب حاضر، سرگذشت سرباز سال ۱۸۱۳ درباره لشکرکشيهاي ناپلئون در زماني است که قدرت او در حال زوال و نابودي است. ژوزف برتا پس از رهايي از اين جنگها اميدوار است با بازگشت لوئي هيجدهم به فرانسه بتواند با کاترين ازدواج کند و بدون ترس از اعزام مجدد به سربازي، زندگي راحت و آسودهاي داشته باشد. آقاي گولدن هم با آنکه از بازگشت دوباره شاهان و نجباي سابق راضي نيست، فکر ميکند شايد شاهان و نجبا در کشورهاي بيگانه آنقدر بهزحمت افتاده باشند که بفهمند نبايد تنها خود را انسان بدانند، بلکه بايد حقوق مردم را هم محترم شمارند. او همچنين بر اين باور است که امپراتور حالا ديگر آنقدر عاقل شده که بتواند در جزيرهاش آرام گيرد و به زندگي عادي خود بسنده کند.
ارسال دیدگاه