این یک کتاب رمان است. در این داستان ما با زنی آشنا میشویم که علاوه بر نقشی که به عنوان مادر بر عهده دارد، ناچاراً دو نقش دیگر هم به او محول شده: نقش یک پدر برای فرزندش و نقش یک سرپرست برای مادر سرزنده و نه چندان پیرش. اما تنها چیزی که در این میان به فراموشی سپرده شده زن بودن اوست...
موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن 14
ارسال دیدگاه
darya
آرزو به جامدادی روی میز نگاه کرد. "کی حرف عاشق شدن زد؟" یکی از مدادها را برداشت. "تازه، اشکالش کجاست؟" ته مداد را گذاشت لای دندان.
1399-01-17شیرین فنجان را برداشت، آرنجها را گذاشت روی میز و خیره شد به نقشهای درهم قهوه. "برای خلاص شدن از سردرد آسپرین میخوریم یا استامینوفن یا پاراستامول یا هر مسکنی که توی داروخانه پیدا شد. سر نمیبریم زیر گیوتین."
۱۶۵
awwwrezoo
چرا ازدواج نکردی؟
1398-08-04پیش نیامد..
اول ها فکر می کردم کارهای مهم تری باید بکنم. بعد فکر کردم باید با زنی در مسایل مثلا خیلی مهم تفاهم داشته باشم.
دیر فهمیدم که تفاهمی مهم تر از این نیست که مثلا دیوار را چه رنگی کنیم و اسباب خانه را چه جوری بچینیم و تابلوها را کجا بکوبیم و شام و ناهار چی درست کنیم و سر همه اینها با هم بخندیم...
mryshahr
دومين رمان خانم پيرزاد. ولي نه به زيبايي چراغ ها.
1398-07-24توصيفات خوبي از تهران و آدماش و خونه هاش داشت.