فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

بازار خودفروشی

ادبیات

مترجم : منوچهر بدیعی

بازار خودفروشی (Vanity Fair)
«بازار خودفروشی: رمانی بدون قهرمان» (به انگلیسی: Vanity Fair: A Novel without a Hero) کتابی است از «ویلیام تاکری» نویسنده‌ی انگلیسی که برای اولین بار در سال ۱۸۴۷–۱۸۴۸ منتشر شد. این رمان یکی از بیست رمان بزرگ قرن نوزدهم است که «سامرست موآم» (داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس انگلیسی) برگزیده. این کتاب توسط دو نفر به فارسی ترجمه شده است. اولین ترجمه تحت عنوان «یاوه بازار» در سال ۱۳۳۴ توسط فرح یکرنگی (دواچی) و بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ شده که در سال ۱۳۸۹ هم انتشارات امیرکبیر آن را بازنشر کرده است. دومین ترجمه تحت عنوان «بازار خودفروشی» (برگرفته از این بیت حافظ: در کوی ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس/بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است) توسط منوچهر بدیعی و نشر نیلوفر در سال ۱۳۶۸ منتشر شد. تا کنون ۴ فیلم با اقتباس از این رمان ساخته شده است.
این داستان سرگذشت یک دوره‌ی بیست ساله (از ۱۸۱۱ تا ۱۸۳۰) را در فضایی واقعی و با شخصیت‌هایی غیرواقعی دربرمی‌گیرد، شرایطی که طبقه‌ی بورژوآ به‌نوعی حاکمیت جامعه را در دست گرفته است، حکایت زندگیِ خانواده‌های اشرافی در برابر خانواده‌های فقیر انگلیسی. محوریت داستان دو شخصیت به نام‌های آملیا و بکی، دو دختر از طبقه‌ی متموّل و تهی‌دست هستند که درگیر ماجراهای زیادی می‌شوند. اما این صرفاً ظاهر ماجراست، خواننده از همان ابتدای داستان با چیزی فراتر از یک داستان ساده‌ی عشقی مواجه می‌شود؛ «بازار خودفروشی» داستان مردم عادی‌ست نه داستان قهرمانی‌ها و رشادت‌ها و بزرگواری‌ها. شرح دردها و شادی‌ها و پاداش‌ها و کیفرهایی است که طبقات گوناگون به همان حالت طبیعی و با همان بداهتی جذب آن‌ها می‌شوند که از آتش شعله به بالا می‌رود. بازار خودفروشی میدان جنگ نیک و بد نیست بلکه تلاش مداوم افراد بی‌روح مادی‌طلب است برای آنکه در دنیای بی‌روح مادی به جایی برسند. بازار خودفروشی انبوهی از نکته‌های خُرد است تا نشان دهد که آدم‌های درجه دهم همواره در کارند تا به درجه نهم برسند!

الهه ملک‌محمدی

داستان‌های انگلیسی - قرن ۱۹م.۸۷۲ صفحه - رقعی (گالینگور)



قسمتی از کتاب

اگر می‌دانستیم که یاران و‌ خویشان عزیز ما دربارهٔ ما چه می‌اندیشند دنیایی که در آن به سر می‌بریم به صورتی در می‌آمد که از وداع با آن غرق شادی می‌شدیم و در چنان وضع روحی و‌ وحشت مدامی به سر می‌بردیم که ابداً طاقت نمی‌آوردیم. (رمان بازار خودفروشی – صفحه ۳۸۹)

کتاب های مشابه