«خانهی ادریسیها» رمانی دو جلدی از غزاله علیزاده نویسندهی ایرانی است. این کتاب در سال 1370 توسط نشر تیراژه منتشر شد. بعدها نشر توس آن بازنشر کرد.
خانم ادریسی، وهاب و لقا سه بازمانده از خاندانی بزرگ هستند. وهاب (تنها پسر خانواده)، لقا (عمهی مجرد وهاب که از مردها متنفر است) و خانم ادریسی ) مادربزرگ وهاب) شخصیتهای اصلی داستان، افرادی عجیب، منزوی و تنها هستند که تفاوتهای زیادی با دیگران دارند. آنها در خانهای به نام «خانهی ادریسیها» زندگی میکنند. با شروع انقلاب بولشویکی درعشق آباد، اعضایی از یک حزب که خود را دادخواه ضعیفان میدانند به خانهی ادریسیها میآیند و به عبارتی خانه را به اشغال خود در میآورند. با ورود اعضای جدید، خانه برای مدتی دستخوش بحران میشود. پس از پایان کشمکشها، وهاب، لقا و خانم ادریسی که پیش از این زندگی آرام و بی هیجانی داشتند، مجبور میشوند از چارچوب عادتها بیرون بیایند و تحولات بزرگی در خودشان به وجود بیاورند. گویی اتفاقهای خانه باعث میشود اعضای قدیمی خانه به شناخت بیشتری از خود برسند و شخصیتهای جدیدی را بسازند.
غزاله علیزاده در خانهی ادریسیها رسومات اشرافی را مورد انتقاد قرار میدهد و به نظام مردسالارانه میتازد. در رمان خانهی ادریسیها، نویسنده نگاهی ویژه به زندگی زنان داشته، به طوری که در وهلهی اول داستان در زمرهی داستانهای زن محور قرار میگیرد.
بعد از تابستان، ملک آسیاب، دومنظوره، چهارراه و شبهای تهران و ... آثار برجستهی دیگری از خانم علیزاده هستند. اما مشهورترین اثر او خانهی ادریسیهاست که موفق شد لوح زرین و دیپلم افتخار «جایزه بیست سال ادبیات داستانی انقلاب اسلامی» را از آن خود کند.
اکرم حیدری
داستانهای فارسی - قرن 14
ارسال دیدگاه
Ziba_Heidari
ماجرای خانهی ادریسیها در عشقآباد و در گیرودار انقلاب بُلشویکی میگذرد! انقلابی که زندگی ساکنین خانهی ادریسیها یعنی خانم ادریسی، وهاب (نوهی خانم ادریسی)، لقا (دختر خانم ادریسی و عمهی وهاب) و یاور (پیشخدمت خانه) را دگرگون میکند!
1401-01-18ورود آدمهایی که همدیگر را با پیشوند قهرمان صدا میزنند به خانهی ادریسیها و آغاز یک زندگی گروهی تمام ماجراییست که در این رمان میخوانید.
زندگی جدیدی که در نهایت همهی افراد خانه را تغییر میدهد!
لحنی را که غزاله علیزاده برای روایت این رمان انتخاب کرده، شاعرانه و گاهی سنگین است!
از طرف دیگر بزرگترین ضعف این رمان نداشتن تعلیق و کشش بود، چیزی که خواننده را به ادامه دادن ترغیب کند!
انکار نمیکنم که دیالوگهای رکسانا و وهاب جذاب بود اما تکیهی یک رمان ۶۰۰ صفحهای نمیتواند فقط به دیالوگهایش باشد!
از شخصیتپردازی خوب نویسنده هم نمیشود گذشت، لحن دیالوگها هم تا حد زیادی متناسب با شخصیتها بود!
در نهایت باید بگویم اگر از داستانهایی که
تعداد کاراکترهایش زیاد است
لحنش شاعرانه است
دیالوگهای فلسفی دارد و حرفهای عمیق میزند خوشتان میآیداز خواندن این رمان لذت خواهید برد!
mryshahr
از آن دسته کتابها بود که هم اذیتم کرد و هم لذتبخش بود.
1398-07-10اذیت شدم چون هوای خانه را نفس میکشیدم. چون طبق عادت معمول کتابخوانیهایم در داستان فرو میروم و تا تمام نشدنش بخش بزرگی از ذهنم درگیر آن باقی میماند. درست است خواندنش سه روز بیشتر طول نکشید ولی عین دو شبی که بعد از بستن کتاب خوابیدم در خواب دنیایی شبیه آن کتاب را دیدم! از بیماریهای خاص من است البته. شما نترسید!
لذت بردم چون مدام کتاب را میبستم و به اسم نویسنده نگاه میکردم و میگفتم یعنی باور کنم چنین شخصیتپردازی قویای کار یک نویسنده زن معاصر است؟ چون داستانی میخواندم که در عین واقعی بودن پر از نماد و اسطوره بود.
لذت بردم چون من هم مثل شخصیتهای کتاب در راه تغییر درد کشیدهام و اذیت شدم...
تاریخ مطالعه: یکشنبه 10 شهریور 92