رمان قمارباز با عنوان فرعی «از یادداشتهای یک جوان» اثری از نویسنده بزرگ روسی، فیودور داستایوسکی است. داستایوسکی این رمان را در شرایط خاصی نوشته است و منتقدان آن را نوعی خودزندگینامه نیز تلقی میکنند.
ماجرای این رمان از زبان معلم جوانی به نام الکسی ایوانویچ روایت میشود و کتاب قمارباز در واقع یادداشتهای اوست. ایوانویچ معلم سرخانه بچههای یک ژنرال روس است که با سهلانگاری ثروت خود را به باد داده و اکنون در هتلی در شهر اروپایی رولتنبورگ اقامت دارد (رولت به معنی چرخ بخت است و نمادی برای قمار و قمارخانه محسوب میشود). ژنرال که مبلغ قابل توجهی به یک فرانسوی بدهکار است، منتظر ارثی است که در صورت مرگ مادربزرگش به او خواهد رسید...
نکتهی مشخص قمارباز این است که رفتار هیچکدام از شخصیتها، درست مانند چرخ بخت، قابل پیشبینی نیست. در هنگام قمار، ممکن است با انتخاب رنگ قرمز چندین و چند بار برنده شوید، ممکن است ۵ بار پشت سر هم پول خوبی به دست آورید، اما برای بار ششم هیچ چیز معلوم نیست. در کتاب هم ممکن است چند رفتار خاص از شخصیتها را حدس بزنید اما درک کردن واکنش بعدی آنها خارج از تصور است. شاید پیام اصلی کتاب قمارباز همین باشد. اینکه رفتار آدمها و انتخابهای آنان درست شبیه قمار است. اینکه زندگی در کل شبیه قمار است و شما هرگز نمیدانید چه چیزی در انتظارتان است.
داستانهای روسی - قرن ۱۹م.
ارسال دیدگاه
seahorse
از اون داستانا بود که همه ش میخواستم بدونم تهش چی میشه! به نظرم با رمانای شاخص داستایوسکی فاصله ی زیادی داشت اما رمان کوتاه قشنگی بود و شخصیت پردازی داستایوسکی مثل همیشه عالی. یه جورایی انگار مثل قمار که الگوریتم خاصی نداره و معلوم نیست چی پیش میاد، شخصیت های این داستان هم چندان قابل پیش بینی نبودن. خوندنش میتونه تجربه ی جالبی باشه برای همه.
1398-12-02seahorse
من حالا چه هستم؟ هیچ! صفر! فردا چه خواهم شد؟ فردا ممکن است باز از میان مردگان برخیزم و زندگی نویی شروع کنم. و «انسان» را، تا هنوز کاملا در من تباه نشده، کشف کنم.
1398-12-04seahorse
ابتدا بیست فردریک طلا روی زوج گذاشتم و بردم. همین بازی را تکرار کردم و باز بردم. این کار دو سهبار تکرار کردم. گمان میکنم که ظرف پنج دقیقه مبلغِ بردم به چهارصد فردریک طلا رسید. بهتر بود که همان وقت دست از بازی بکشم و کازینو را ترک کنم. اما احساس عجیبی در دلم پیدا شده بود. انگاری میخواستم تقدیر را به عرصه بخوانم، سربهسرش بگذارم. تلنگری به آن بزنم یا به آن دهنکجی کنم.
1398-12-04