کتاب حاضر، داستان زندگي زني طردشده، جواني ناپديدشده و دختري مصمم به يافتن حقيقت است. سال ۱۹۶۰، شبي که مادر دوقلوهاي پانزدهساله را به آسايشگاه ميفرستادند، آنها با صداي جيغ او از خواب بيدار شدند و پدر حاضر به پاسخگويي به سؤالات آنها نشد و آنها را به اتاقهايشان بازگرداند. پس از آن، قرار شد دوقلوها نزد مادربزرگشان در ويلايي بزرگ در حاشيه جنگل زندگي کنند. بعد از مدتي به زندگي در آنجا خو گرفتند. همهچيز بهخوبي پيش ميرفت تا شبي که يکي از دوقلوها به خانه بازنگشت.
ارسال دیدگاه