کتابفروشي هميشه محلي امن براي دختران جوان است. آن روز هنگامي که از در کتابفروشي خارج ميشد، پسر جوان ناخواسته با او برخورد ميکند و وسايلش روي زمين ميريزد، دختر جوان و پسر که در گفتوگويي کوتاه متوجه وجه اشتراکشان يعني زبان فرانسه ميشوند پس از آن اتفاق بيشتر يکديگر را ميبينند؛ دختر عاشق پسر شده است اما پس از مدتي پسر به دختر اطلاع ميدهد که قصد دارد به کانادا برود؛ دختر که گويا منتظر اين اتفاق بود شرايط سفر را به فرانسه فراهم ميکند و... .
ارسال دیدگاه