فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

بعد از ابر

ادبیات

مترجم :

بعد از ابر
بابک زمانی سال ۱۳۶۸ در شهر ایلام به دنیا آمد. او کارش را با ترجمه‌ی شعر آغاز، سپس اشعار خودش را منتشر کرد. کتاب «بعد از ابر» اولین رمان اوست که به زبان‌های عربی و انگلیسی و ژاپنی در دست ترجمه است. این کتاب نخستین بار در اردیبهشت ۱۳۹۷ به اهتمام نشر «ایجاز» در چهل وهشت فصل به چاپ رسید، در نمایشگاه کتاب تهران رونمایی شد و با استقبال بی‌نظیر مخاطبان مواجه گردید، به طوری که به فاصله‌ی بسیار کمی چاپ شانزدهم آن منتشر شد.
داستان کتاب سرگذشت غم‌انگیز خانواده‌ای است که در روستای غرق‌آباد ساکن هستند، سدی نزدیک این روستا در دست احداث است که نه تنها برای ساکنین برکت نمی‌آورد بلکه باعث بدبختی بیشتر اهالی می‌شود.
«بعد از ابر» مفاهیم و موضوعات گوناگون قابل توجهی را در قالب یک زندگی روستایی با تمامی وجوه آن به‌تصویر کشیده‌است. این رمان مفاهیم و موضوعاتی مانند درماندگی و استیصال نوع بشر، تنهایی انسان‌ها، ایستادن و جنگیدن برای بردن و ساختن، پیروزی حقیقت، شکست و تسلیم، خودخواهی، دروغ، عشق، طمع و ... را در کنار هم به تصویر می‌کشد.
از دیگر نکات شایسته‌ی بررسی، تخیلات قوی، دلپذیر و هوشمندانه‌ی بسیاری است که نویسنده با ذات اندیشه‌ی خود در خلق این اثر درآمیخته است. تخیلاتی پیرامون مفاهیمی، چون ابر، مه، رود، چشمه، خورشید و... درواقع نویسنده در قالب این تخیلات و توهمات زیبا گاه با واژه و مفهوم ابر، بیشترین و بهترین ارتباط را برقرارکرده و به نوعی با این واژه‌ها بازی می‌کند. تخیلاتی که گاه در ابتدای امر خواننده را با واقعیت خود می‌فریبند و بعدها رفته‌رفته پرده از چهره‌ی وهمناک خود برمی‌دارند.
جریان سیال ذهن، تعدد شخصیت‌های داستان، داشتن دیالوگ‌های ملموس و شوکه‌کننده، متن‌های تاثیرگذار، نثر روان، زبان منحصر به فرد نویسنده در روایت و غیرقابل پیش‌بینی بودنِ این رمان، باعث برانگیختن تحسین مخاطبان و منتقدان شده است و این موضوع، نوید احیای دوباره رئالیسم اجتماعی در نسل جدید نویسندگان ایرانی را می‌دهد.

الهه ملک محمدی

داستان‌های فارسی - قرن 14
۲۵۶ صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ ۱۲ - ۱۰۰۰ نسخه ISBN: 978-600-8964-12-4
تاریخ نشر:۹۷/۰۷/۲۴ قیمت :۲۸۰۰۰۰ ریال



ارسال دیدگاه

 awwwrezoo

awwwrezoo

رمان غم‌انگیزی بود که به شیوه سیال ذهن، زندگی یه خانواده ی روستایی رو روایت می کرد. نویسنده زندگی مردم این روستا رو خیلی ساده و خودمونی نشون داد و به نظر من سعی داشت با نشون دادن این خانواده، نمادی از جامعه بزرگتر را به مخاطب خود نشون بده. این سیال ذهن بودن رمان، خوندنش رو کمی پیچیده کرد. ولی در کل شیوه داستان پردازی نویسنده و تخیلاتش خیلی جالب و خواندنی بود.

1398-08-04
 awwwrezoo

awwwrezoo

- یک بار به او گفتم: چرا ساکت شده‌ای؟ چیزی بگو...
- گفت: با بعضی از آدم‌ها می‌شود ساعت‌ها حرف زد، بی آن‌که لازم باشد که حتی لبانت را از هم باز کنی؛ با نگاه کردن به آن‌ها، با خیره شدن در چشم‌های آن‌ها، می‌شود همه‌ی حرف‌هایت را به آن‌ها بگویی و آن‌ها هم همین‌گونه همه‌ی حرف‌های تو را بشنوند. تو هم به همین صورت حرف‌های آن‌ها را می‌شنوی!
- گفتم: اما تو به ندرت با من حرف می‌زنی.
- گفت: من با کسانی که حرفی با آن‌ها ندارم، ساعت‌ها صحبت می‌کنم، و با آدم‌هایی که با آن‌ها حرف‌های بسیاری دارم، فقط نگاهشان می‌کنم.

1398-08-04
 awwwrezoo

awwwrezoo

- گفتم: بالاخره كه فراموشش می‌كنی. روزگار همين‌طور نمی‌ماند. - نفس عميقی كشيد و گفت: ياد بعضی از آدم‌ها هيچ‌وقت تمامی ندارد؛ با اين‌كه نيستند، با اين‌كه رفته‌اند، ولی هيچ‌وقت خاطره‌هاشان تمام نمی‌شود. - گفتم: ولی همين كه نيستند، كم كم همه‌چيز تمام می‌شود. - لبخندی زد و گفت: بودن بعضی از آدم‌ها، تازه از نبودنشان شروع می‌شود... ؛

1398-08-04
 awwwrezoo

awwwrezoo

مرگ ربطی به حال خوب ندارد. بوده خیلی‌ها که در حال قهقهه زدن مرده اند. مرگ دریایی ست که جا‌های کم عمقش به اندازه‌ی جا‌های عمیقش، کشنده است

1398-08-04
 awwwrezoo

awwwrezoo

زندگی است دیگر، گاهی خسته‌ات می‌کند، خیلی خسته‌ات می‌کند، آن قدر که دوست داری خودکارت را بگذاری لای صفحاتش و یک مدت بروی سراغ خودت. هیچ کاری نکنی، با هیچ کس حرفی نزنی؛ اما مشکل این جاست؛ بعد که بر می‌گردی، می‌بینی یک نفر خودکار را از لای صفحات کتاب زندگی‌ات بیرون کشیده و تو هم به یاد نداری کدام صفحه بوده‌ای. گم می‌شوی و هیچ چیز توی دنیا بدتر از این نیست که ندانی کجای زندگی ات هستی.

1398-08-04
 awwwrezoo

awwwrezoo

راستش را بخواهی، عشق تنها چیزی ست که کسی نمی‌داند اتفاق افتادنش بهتر است، یا اتفاق نیفتادن اش.

1398-08-04
 awwwrezoo

awwwrezoo

به راستی مگر بر انسان چه می‌گذرد که مرگ را بر زندگی ترجیح می‌دهد؟ مگر بر او چه می‌گذرد که گویی می‌خواهد از کالبد خود جدا شود و دیگر در آن نباشد؟ چگونه می‌شود ادمی به جایی برسد که آرزوی مردن داشته باشد؟ مگر زندگی تا چه اندازه وحشتناک است که زنده‌ای آرزوی مردن کند؟ اما ایا هرگز هیچ مرده‌ای آرزوی زنده شدن کرده است؟ مگر تا چه حد تلخ است زندگی؟

1398-08-04
 awwwrezoo

awwwrezoo

آدم خوب کجا بود طاووس؟! وقتی کسی روبرویت می‌ایستد و لبخند می‌زند، همیشه دلیلی بر خوب بودنش نیست، باید بدانی در دست‌هایی که پشت خود قایم کرده چه دارد. شاید دارد به رویت لبخند می‌زند، اما خنجر یا تیری در پشت خود قایم کرده تا سینه‌ات را بشکافد. همان طور که کسی هم به تو لبخند نمی‌زند و چشم هایش عین کاسه‌ی خون است، دلیلی بر بد بودنش نیست. شاید بیچاره در دست هایش، پشت خود شاخه گلی پنهان کرده یا لقمه‌ای حتی

1398-08-04
 awwwrezoo

awwwrezoo

گفت : آدما دو جور گریه دارن؛
وقتی که خیلی غمگینن و وقتی که خیلی خیلی غمگینن.
گفتم : خب مگه اینا فرقی هم دارن؟
گفت : آره؛ دومی دیگه اشک نداره...

1398-08-04

کتاب های مشابه