کتاب عشق های خنده دار مجموعه ای از چهار داستان است که وجه مشترک آن ها عشق جنسی است. این که چرا میلان کوندرا (رمان نویس چک) نام این مجموعه را عشق های خنده دار گذاشته است از جملات زیر معلوم می شود:
"اگر آن چه اجباری است غیر جدی (خنده دار) است، شاید آن چه غیر اجباری است جدی باشد."
پس خنده دار بودن عشق غیر جدی از دیدگاه میلان کوندرا به این سبب است که این عشق ماهیتی جبری دارد و توصیه میلان کوندرا این است که حوزه ای را که در آن انتخاب گر نیستیم جدی نگیریم. با وجود این وجه مشترک، هر یک از چهار داستان این کتاب وجه منحصر به فردی هم دارد. در داستان اول این کتاب (هیچکس نخواهد خندید) یک نفر به قصد شوخی و سبکسری ماجرایی را آغاز می کند اما به سرعت سرنخ و افسار ماجرا از دستش در می رود و خود را در میانه یک ماجرای غیرقابل کنترل می یابد. همین موضوع را میلان کوندرا در رمان "شوخی" نیز می پروراند. شاید بر خلاف نام و وجه مشترک داستان ها پیام این داستان و رمان شوخی میلان کوندرا این است که نمی توان زندگی را به شوخی و سبکسری برگزار کرد. هر انتخاب، ما را وارد یک بازی کنترل نشده و غیر قابل پیش بینی می کند حتی اگر آن انتخاب از سر سبکسری و لاقیدی صورت گرفته باشد.
در داستان دوم کتاب (بازی اتواستاپ) زوج جوانی برای سرگرمی و تفنن نقش کسان دیگر و شرایط ارتباطی دیگری را بازی می کنند ولی همان طور که ژاکوب مورنو (پایه گذار سایکودرام) می گوید: "سایکودرام دروغی است که حقیقتی را آشکار می سازد"، نمایش دو نفره این زوج وجوه بالقوه آن ها را بیرون می کشد و احساسات آن ها را نسبت به هم تغییر می دهد، در این داستان هم بازی خودمختار می شود و کنترل را در دست می گیرد و انسان ها در جبر انتخاب متفنّنانه و سبکسرانه خودشان زندانی می شوند!
در داستان "مرده های قدیم باید برای مرده های جدید جا باز کنند" زن و مردی پس از پانزده سال به طور اتفاقی همدیگر را می بینند و رابطه ای که سال ها پیش قطع شده بود با روندی جدید آغاز می شود. نکته این قصه تفاوت بین طرح ذهنی ما از روابط و واقعیت روابط است این موضوع را بعدها میلان کوندرا در رمان "جهالت" هم مد نظر قرار می دهد: ما داستان های ذهنی مان را در روابط جستجو می کنیم در حالی که روابط مسیر خودمختار خود را طی می کنند.
"زندگی این گونه می گذرد: انسان تصور می کند که در نمایش نامه ای معیّن نقش خود را ایفا می کند و هیج ظن نمی برد که در این اثنا، بی آن که به او خبر دهند، صحنه را تغییر داده اند و او نادانسته خود را وسط اجرایی متفاوت می یابد."
و بالاخره در داستان "ادوارد و خدا" موضوعات دینی و ساختارهای سیاسی، در رابطه خصوصی یک مرد با زنان نقشی تعیین کننده پیدا می کنند. میلان کوندرا در این داستان به ظرافت به این موضوع می پردازد که خصوصی ترین احساسات و روابط ما تحت تاثیر سناریوهای کلان و عمومی قرار دارند.
کتابی که من خواندم مجروح از برش های تیغ سانسور است و مترجم محترم نیز در انتقال اندیشه های پیچیده و تحلیل های فلسفی و روان شناختی میلان کوندرا توانمند نبوده است. امیدوارم شما به ترجمه ای بهتر و متنی سانسور نشده از این کتاب فوق العاده دست پیدا کنید.
دکترمحمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
ارسال دیدگاه
Maryam
بشر چشمبسته متحمل زمان حال میشود. فقط اجازه دارد آنچه را هم اکنون در حال تجربه کردن آن است حس کند و حدس بزند. تازه بعد که رشتهها پنبه میشود میتواند نگاهی به گذشته بیندازد و آنچه را تجربه کرده و معنایی را که داشته است دریابد.
1399-01-02Maryam
در زندگی لحظههایی هست که آدم به شکل تدافعی عقبنشینی میکند، هنگامی که مجبور است عقبنشینی کند، هنگامی که برای حفظ موقعیتهای مهمتر باید از موقعیتهای کم اهمیتتر صرف نظر کند.
1399-01-02Maryam
حمله به دیوار سخت احساسات غیرمنطقی که به قول معروف روح زن را میسازد، به وسیلهی منطق بیهوده بود.
1399-01-02Maryam
دفعهی دیگر صداقت داشته باش و دروغ نگو، زیرا مردی که دروغ میگوید نمیتواند مورد احترام هیچ زنی باشد.
1399-01-02Maryam
حسادت خصوصیت خوشایندی نیست، ولی اگر به حد افراط نرسد (و در صورتی که با حجب توأم باشد) جدا از درد سرش، حتی گیرایی هم دارد.
1399-01-02