دختر كوچولو قايق كاغذياش را بالا و پايين ميكرد و ليِليِ ميرفت، اما يكدفعه پايش به مانعي گير كرد و قايقش از دستش توي جوي آب افتاد. آن قايق هديه پدرش بود، براي همين تلاش كرد تا قايقش را نجات دهد ... گفتني است كتاب با تصاوير مرتبط با متن همراه است.
ارسال دیدگاه