کتاب مرشد و مارگاریتا اثر میخائیل بولگاکف نویسنده و نمایشنامهنویس مشهور روسی است.
اين رمان ساختاري پيچيده با بنمايههاي فلسفي و اجتماعي دارد و ميتوان گفت نوعي رئالیسم جادويي روسي است با پسزمينهاي سياسي كه به شكلي رقيق و غيرمستقيم يادآور دوران خفقان استالينيسم است. بولگاکف با بياني ظريف و هنرمندانه و گاه شاعرانه، مسائل مختلف جامعهی روس را مطرح ميكند و در سطح فلسفياش گرفتاريها و بحرانهاي انسان معاصر را گوشزد ميكند. در اين اثر سه داستان شكل ميگيرد و پابهپاي هم پيش ميرود و گاه اين سه در هم تنيده ميشوند و دوباره باز ميشوند تا سرانجام به نقطهاي يگانه ميرسند و با هم يكي ميشوند.
سفر شیطان به مسکو، داستان پونس پیلات و به صلیب کشیده شدن مسیح و عشق مرشد و مارگریتا. ماجرای مرشد و مارگریتا دقیقاً داستان زندگی خود نویسنده است. داستان بهصلیبکشیدن مسیح در زمان پونس پیلات، فرمانروای رُمی یهودا، آیینهی تمامنمای دوران سیاه حکمروایی استالین و کشتارهای دستهجمعی مخالفان بهویژه هنرمندان، روشنفکران و دگراندیشان است. بولگاکف برای گریز از تیغ تیز سانسور به این استعاره متوسل شده؛ پای مسیح و پونس پیلات و کوردلان متعصب یهود را که همان بادمجاندورقابچینهای استالین بودند که چنان هندوانههایی زیر بغلش گذاشتند که خودش را گم کرد و به یکی از وحشتناکترین دیکتاتورهای تاریخ بشریت تبدیل شد، به میان میکشد. به میانکشیدن پای جادوگر سیاه و دستیارانش، یعنی شیطان و مریدانش، آمدنش به مسکو و به پا کردن آشوبهای فراوانی که باعث کشتار، دستگیری و زندانیشدن افراد زیادی شد، درواقع نماد جریان کمونیسم است که هفتاد سال نیمی از دنیا را به خاک و خون کشید و هنوز هم در بعضی از کشورها (چین و بهویژه کرهی شمالی) ادامه دارد. عشق میان مرشد و مارگریتا هم چیزی است که در زندگی نویسنده پدید آمد؛ عشق در فضای رعب و وحشت با همهی تلخکامیها و شکنجههایش.
این کتاب را انتشارات فرهنگ نشر نو با ترجمهی عباس میلانی منتشر کرده است. این رمان فلسفی دارای فضای رئال و سورئال به صورت توأمان است و مضامین سیاسی و تاریخی را مطرح میکند.
ارسال دیدگاه