وان گوگ به نقاشی دست زد، زیرا در پی یافتن وسیلهای بود که با آن «عطش درونی» خود را فرونشاند. اگر نگوییم که بار رسالتی بر پشت داشت، باری نگریز به تصور این معنائیم که سرچشمه نیرویی قهار، نظیر همان نیرویی که در شکم کوه آتشفشان است، در نهاد او بود و او میبایست دهانهای بیابد تا راه آن را به بیرون بگشاید.
وان گوگ یکی از کسان کمیابی بود که سفر زندگی را از طریق شاهراه در پیش نمیگیرند، یعنی جادهای که کوفته شده و قافله بشریت عادی آن را میپیماید و آرامآرام، بیدغدغه گم شدنی، به پایان میرساند.
مردانی چون وان گوگ به کوره راهی باریک و سنگلاخ پای مینهد، راهی سردرگم و پیچ در پیچ که از هیچ سو به مقصد نمیپیوندد؛ در واقع، مقصد اینان دستنیافتنی است، زیرا سر خود را بلند نگاه میدارند و بر افق پهناور و دور نظر میدوزند و هر چه بیشتر میروند، افق دورتر مینماید...
ایروینگ استون برای اهل کتاب نامی آشنا و خاطرهانگیز است کتاب شور زندگی او هنوز مانند اثری تازه، خواندنی و دلپذیر است.
ایروینگ استون بهعنوان استاد مسلم رمان بیوگرافی شهرت جهانی دارد؛ استون در این کتاب نیز لحظههای شرین زندگی و ماجراهای دلپذیر این نقاش بزرگ را به تحریر میکشد رمانی بس جذاب و دلانگیز.
موضوع(ها):
داستانهای آمریکایی - قرن ۲۰م.
وانگوگ، ونسان، ۱۸۹۰ - ۱۸۵۳ - سرگذشتنامه
نقاشان - هلند - داستان
ارسال دیدگاه