این داستان، «غمنامه فرد درماندهای است تسلیم وضعیات اجتماعی، که به شیوه خود، فرد درمانده دیگری را نجات میدهد. گیرم با مرگ... راوی داستان، مردی که آزارش به مورچه نمیرسد، آدم صلحجویی که میخواهد همه را آشتی بدهد، شهروند مودبی که خاضعانه به قانون، به پلیس، به رئیس و به زن احترام میگذارد... که همواره به ملاحظه تنگناهای موجود کوتاه میآید، آرزوی بزرگ فیلمسازی را به خواب میسپارد و در عالم واقع آن را به امید تهیه دو سه حلقه فیلم تخفیف میدهد. مردی است سلیم النفس که در همه چیزی منفعل است... او حرف شنو و سر به زیر است... او با معصومیت کم نظیری سقوط ارزشها و خیمهشببازی ادعاها را در جامعه سرمایه سالاری روایت میکند؛ اما هرگز قضاوت نمیکند؛ زیرا حتی در دم مرگ هم نمیخواهد درگیر شود و بالاخره آدمکشی او هم به گونهای ساده لوحانه صورت میگیرد...». نویسنده در این داستان نشان میدهد که دردهای درونی قهرمانانش ناشی از وضع اجتماعی و روانی و پرورشی آنهاست.
موضوع(ها):
داستانهای آمریکایی - قرن ۲۰م.
ارسال دیدگاه