بچهٔ رُزمری، رمانی کوتاه یا داستانی بلند، از یکی از، بهترین نمونه های ایجاد تعلیق، میان «وهم» و «واقعیت» است. «رومن پولانسکی» از روی همین کتاب، فیلمی درخشان ساختند، در بسیاری موارد، برگردانِ سطر به سطر، و حتی کلمه به کلمه ی رمان «آیرا لوین»، به تصویر کشیده شده است. پرداختن به فراواقعها، معمولاً با دلهره، و سایه روشنهایی پر رمز و راز، همراه است. «بچه ی رُزمری»، دلهره ی ماوراء طبیعه را، وارد اتاق نشیمنِ پر از رنگ و نورِ آدمهایی عادی، و حتی مضحک میکند. وارد کردنِ رخدادهای فوق طبیعی، در زندگی روزمره، راهگشای ژانری در ادبیات عامه پسند شد؛ که پس از چندین دهه، همچنان پرخواستار است. محمد قائد - از پشت جلد کتاب
رزماری و «گای وودهاوس» زن و شوهر جوانی هستند، که علیرغم توصیه ی دوست نزدیکشان: «هاچ»، به آپارتمانی قدیمی در «برانفورد» نقل مکان میکنند. در همسایگی آنها، زوج مسنی به نامهای «مینی» و «رومن کستوت» زندگی میکنند. «مینی» و «رومن»، به سرعت با «گای» طرح دوستی میریزند. رخدادهای عجیب و غریبی، برای اطرافیان «رزماری» رخ میدهد: زن جوانی به نام «تری» که در رختشویخانه آپارتمان، با «رزماری» آشنا میشود، به طور ناگهانی میمیرد. هنرپیشه ای که رقیب کاری «گای» به شمار میآمد، ناگهان بدون هیچ دلیلی کور میشود و ...؛ «رزماری» نسبت به همسایه هایشان مشکوک است، اما «گای» تردیدهای او را بی پایه میداند، و هرچه بیشتر از او فاصله میگیرد. «رزماری» باردار میشود، و تصور میکند، همسایه هایش، نقشه هایی برای او و نوزادش دارند...؛
موضوع(ها):
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
ارسال دیدگاه