نمایشنامهای است از کالیداس نویسندهٔ کهن هندی - که به احتمالی در قرون اولیهٔ مسیحی میزیسته است. این نمایشنامه به داستان عشق دو طرفهٔ دوشیانت - شاه - و شکونتلا - دختری حاصل همبستری یک راهب و یک پری - میپردازد. شکونتلا در صومعهای زندگی میکند و عهدهدار پذیرایی از مهمانان آن دیر است. روزی در حالی که فکرش مشغول دوشیانت و عشق اوست، از مهماننوازی راهبی غفلت میورزد. راهب، خشمگین، نفرین خود را نثار شکونتلا میکند؛ نفرین این است که دوشیانت دیگر او را نشناسد. دوست دوشیانت راهب را اندکی آرام میکند اما نفرین راهب دیگر تاثیر خود را کرده است. راهب به دوست شکونتلا میگوید نفرین او آنگاه زایل میگردد که انگشتری دوشیانت را - که او پیشتر به شکونتلا هدیه کرده بود - به دوشیانت نشان دهند. اما انگشتر از دستان شکونتلا فرومیافتد و در دریاچهای گم میشود…
موضوع(ها):
شکونتلا (اساطیر هندی) - نمایشنامه
نمایشنامه سانسکریت
ارسال دیدگاه