کتاب شانتارام (Shantaram) اثر دیوید گرگوری رابرتز (۱۹۵۲)، نویسنده استرالیایی است. این رمان سه جلدی را سلماز بهگام در سال ۱۳۹۵ ترجمه و انتشارات ترانه و دانیال دامون آن را روانهی بازار کردهاند.
شانتارام، رُمانی است نیمی واقعیت، نیمی تخیل به قلم دیوید گریگوری رابرتز، نویسنده استرالیایی که این کتاب را بر اساس زندگی واقعی و چندسالهاش در هندوستان نوشته است؛ نویسندهای که به عنوان یک زندانی فراری در آغوش امنِ آن کشور پناه گرفته و از همانجا به دنیای مافیای زیرزمینی هند پیوسته و به همراه سیل اتفاقات و بمبئینشینهای عجیب و غریب، پایش به کشورها و قارههای دیگر هم باز شده است.
این اثر سرشار از احساسات ناب بشری و خوشیها و کژتابیهای روزگار است. شخصیتهای این اثر عاشق میشوند، فارغ میشوند، میکُشند، کشته میشوند و در مسیر پُر فراز و نشیب زندگی یکدیگر را میآزارند، یا در نهایت خود دلشکسته و تنها بازمیمانند. توجه باریکبین و عمیق نویسنده به لحظات معنوی انسانها در تعامل با یکدیگر و شرایطی که درگیرش هستند، جبر بیچون و چرای روزگار و بازیهای کوچک و بزرگ سرنوشت و همینطور احساساتی که آنها سعی در مخفی کردن یا نمایاندنشان دارند، سبب میگردد تا خواننده از زبان مردی معتاد که با سرقت مسلحانه امرار معاش میکند، ماجراهایی شگفت را تجربه کند.
شانتارام روایت حماسی و مسحورکنندهی زاغههای شلوغ است و هتلهای پنج ستاره، روابط عاشقانه و شکنجههای زندان، مافیا و فیلمهای بالیوود، اساتید معنوی و کارزارهای خونین که همه و همه در دریای بیکران قصه سر بر سنگهای ساحل بمبئی، این شهر همیشه بیدار میکوبند.
نویسنده با مهارت و هوشمندی هنرمندانه، خط روایی داستان را با شخصیتهای فراموشنشدنی پیوند میزند و بیآنکه آگاه باشد، خواننده را در دام ماجراجوییهای شگفتآور و وقایع باشکوهش اسیر میکند. این اثر هم داستانی است مهیج و سرشار از لحظات ناب انسانی و هم روایتی به غایت مراقبهگونه در باب طبیعت خیر و شر.
شانتارام از زبان مردی بیان میشود که جبر زندگی تسخیرش کرده است؛ مردی که خانواده، وطن و روحش را به هروئین و جرم و جنایت باخته، از زندان ایالتی گریخته و به بمبئی آمده تا بر لبهی تیز تجربه، بار دیگر انسانیت خود را بازیابد. توصیفات جزئی و بسیار کامل حس حضور در مکان و زمان را به خواننده القا میکند، اما این توصیفات آنچنان هنرمندانه و جذاب به سرانجام رسیده که مخاطب هرگز احساس خستگی و ملال نمیکند. مبارزه و حرکت رو به جلوی شخصیت اصلی رمان شانتارام حس واقعی زندگی را به ما القا میکند، همانطور که خود رابرتز در مصاحبهای میگوید: «من دوست ندارم اجازه دهم که سرنوشت مرا کنترل کند، بلکه قصد دارم تا خودم سرنوشتم را کنترل نمایم.»
جواد لگزیان
داستانهای استرالیایی - قرن ۲۱م.
مجموعه سه جلدی
ارسال دیدگاه