موضوع(ها):
افسانههای عامه - ترکیه
ملانصرالدین - لطیفهها
در قصة «جوها به دزدها کلک میزند» میخوانیم: یک روز «جوها» مشغول قدم زدن در اطراف شهر بود که دو مرد از پشت بوتهها بیرون پریدند و شروع به تهدید او با چاقو کردند تا پولهایش را به آنها بدهد. جوها از ترس این که کشته نشود کمی فکر کرد و با زیرکی به آنها گفت: «امروز روز شانس شما است و من مقدار زیادی پول همراه دارم؛ اما خودتان باید سر این که این پول را به کدامتان بدهم توافق کنید». بعد ازآن دو دزد سر این موضوع با هم درگیر شدند و جوها با آرامش آنجا را ترک کرد. مجموعة حاضر مشتمل بر داستانهای کوتاه و آموزنده بری کودکان گروه سنی «ج» است. از جمله عنوانهای این داستانها میتوان به جوها و بیست غاز، جوها آبتنی میکند، جوها سبد را میبرد، و جوها حرف آخر را میزند. اشاره کرد.
ارسال دیدگاه