کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. داستان با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، نگاشته شده و خواننده را با اتفاقاتی تلخ و هیجانانگیز همراه میکند. در داستان میخوانیم: «روزگارم سیاه بود! به سیاهی موهای تو. چرا چنین شد. به یکباره کاخ آرزوهایم فروریخت. پناهی نداشتم به جز تو. پس بیا و یکبار به این تن خسته پناهی چون کوه باش. مقاوم و استوار. بگذار در سایه پناهت آنچه را گم کردم، بیابم».
ارسال دیدگاه