کتاب حاضر، داستاني با دو وجه متفاوت است. ابتدا روايت کارمند يک شرکت از همکاري که پا به سن گذاشته است، راوي ميکوشد با او رابطهاي دوستانه برقرار کند و از اين راه به زندگي او راه يابد. بخش دوم اين کتاب خاطرات دستنوشت کارمند پير است، روايتي عاشقانه از زندگي روزگار جواني او در آلمان، پايان کتاب حيرتبار و تکاندهنده است. در داستان ميخوانيم:«بين نامههاي پدرم فاصله افتاد و من بدون آنکه به ياد آورم که چرا به برلين آمدهام، به زندگي ادامه ميدادم. سه روز در هفته از معلم سالخوردهام زبان ياد ميگرفتم و بقيه روزها در موزهها و گالريهاي تازه افتتاح شده ميگشتم و هنوز صد قدم مانده به پانسيون، بوي کلم را حس ميکردم».
ارسال دیدگاه