کتاب حاضر، داستاني است که در آن نويسنده به روايت زندگي يک زوج ميپردازد. در داستان سروکله مرد بيخانماني دم در خانه «استيو» و «برندا هانسن» پيدا ميشود، همهکساني که در آرايشگاه هستند درباره اينکه «برندا» اجازه داده آن مرد جوان روي ايوان خانهشان بخوابد، حرف ميزنند. بهار دارد از راه ميرسد، اما سرماي گزندهاي بر ازدواج «هانسن ها» حاکم است.
ارسال دیدگاه