«دئو» و دوستانش در جاده پايين خانههايشان در زمينهاي خاكي زيمباوه فوتبال بازي ميكنند و برادر دئو، «اينوسنت» آنها را تشويق ميكند؛ تا اينكه سربازان از راه ميرسند و دو برادر مجبور ميشوند براي نجات جانشان بگريزند، اين دو برادر در طول مسير با تبعيض و فقري روبهرو ميشوند كه همه جا در انتظار پناهجويان است و به نظر ميرسد كه تنها شانس آنها براي ادامه زندگي، مهرباني افرادي باشد كه ملاقات ميكنند اما ...
ارسال دیدگاه