داستان با سانحهای آغاز میشود که در اثر آن پیرمردی به بیمارستان انتقال مییابد. دختر و پسری که پیرمرد را از مرگ نجات دادهاند پس از مداوا او را به منزلش میبرند و در نهایت تعجب درمییابند که او مردی ثروتمند بوده، در یکی از محلههای شمال تهران صاحبخانهای مجلل و باغی بزرگ است. او در آن خانه تنها و بیکس است و فقط با آهویی زندگی میکند. اما او در گذشته در یتیمخانهای بزرگ شده و سپس در اثر اتفاقات بیشمار صاحب ثروت هنگفت شده که ماجراهای قبلی و بعدی داستان بر اساس آن، شکل گرفته است.
موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن ۱۴
ارسال دیدگاه