این رمان، داستان زندگی دختری به نام «شیوا» است که مربی نقاشی است. پدر شیوا بیمار است و نمیتواند صحبت کند. شیوا به کمک دوستش «نغمه» در یک آموزشگاه نقاشی مشغول به کار میشود. «سارینا»، دختر «سام شمس» برای آموزش نزد شیوا میآید. «فرهاد»، پسری جوان است که دلباخته شیواست اما شیوا بنا بر شرایط زندگیاش تمایلی به ازدواج با فرهاد ندارد؛ ارتباط شیوا با فرهاد باعث ایجاد سوءتفاهم برای همکاران و سام شمس میشود و... .
ارسال دیدگاه