نوشتههای پیمان هوشمندزاده صریح، خودمانی و بیتعارف است، بی حاشیه و بدون پیچ و تاب دادن، یک راست خواننده را میبرد سر اصل مطلب، سر تجربیات و عادتهای پیش و پا افتادهای که مدتها است، خاک میخورند. دیالوگها و اتفاقهایی که هر روز از کنارشان بیتفاوت عبور میکنیم. همان تجربیاتی که بدون این که نیمنگاهی به آنها بیندازیم، شنوایشان باشیم یا جدیشان بگیریم، از کنارشان عبور میکنیم. هوشمندزاده آنها را جدی میگیرد، در مقابل لنز دوربین مینشاند و هر آنچه را میبیند بر کاغذ جاری میسازد، ما را به معادلات حل نشدنی و در عین حال سادگی بودن و زیستن میرساند.
داستانها و تجربیات کتاب «لذتی که حرفش بود» لباسی است که انگار برای تن انسان کمحوصله زمانه ما دوخته شده است. آدمهایی که آنقدر جستجوگر معمای هستی و پیچیدگیهای جهان میشوند که واضحات از دستشان در میرود، فراموشکار و فست فوت خور دانایی میشوند، امیدشان به ناامیدی میرسد و قدرت افشاگری حقیقتهای پنهان در عادتهای زندگی و پدیدههای بهظاهر بیارزش را از دست میدهند.
نویسنده کتاب از هنر عکاسی و مشاهده استفاده میکند تا فرق خیال با آنچه هست و وجود دارد، آنچه ما میبینیم و دیگران نمیبینند یا آنچه دیگران درک میکنند و ما سانسورشان میکنیم را به تصویر کشد.
پیمان هوشمندزاده عکاس است، او فلسفه عکسها را رمزگشایی کرده، قصه لحظاتی که در قاب دوربین جاودانه میشوند را میداند و روایت میکند. هوشمندزاده از قدرت و اعجاز دوربینها میگوید، این که چگونه دوربینها میتوانند نقابها را براندازی کنند. مثل همان فیلسوف مشهور یکی از داستانهای کتاب که در سخنرانی هاش از بینیازی به توجه و بیاهمیتی جذابیتهای ظاهری میگفت، اما در مقابل دوربین اصرار داشت تا عکاس جوری عکس بگیرد که او جوانتر به نظر رسد.
دوربینها در روایتهای هوشمندزاده، وجه عریان و حقایق تلخ و دوستنداشتنی زندگی را هم نشانمان میدهند. با خواندن داستانهای این کتاب میآموزیم، به آن چیزهایی را که صبح به صبح در پستو میگذاریم نگاهی بیندازیم، همان لایههایی که درش را قفل و بست میزنیم تا مبادا با آنها چشم در چشم شویم و شرمنده خود حقیقیمان شویم را در عکسها میتوان پیدا کرد. در روایتهای کتاب عکسها و عکاسها گاهی بسیار بیرحم میشوند و ما را از خواب خرگوشی بیدار میکنند.
در حقیقت مطالعه تجربههای خودمانی این کتاب، آنچه همیشه باید در وضعیت پنهانی باقی بماند را به وضعیت آشکار میآورد، حتی اگر آن وضعیت بخشی از خودمان باشد که برای پنهان کردنشان متحمل هزینههای زیادی شدهایم. برای نمونه داستانهایی از کتاب به نیاز ما به کمالگرایی و لایههای پنهان آن مربوط میشود. عکسهای بدون نقصی که هر روز در پروفایلهای کاربران فیس بوک و دیگر شبکههای مجازی میبینیم، عکسهایی که در کمال و بینقصی، میخواهند چیزی را پنهان کنند. جذابیتهایی که تاکید صاحبانشان از پنهان کردن واقعیتهای تلخی است که از دست دوربینها پنهان نمیماند.
کتاب پیمان هوشمندزاده علاوه بر این که کارکردهای هنر عکاسی و عکسها را در فلسفه هستی افشا میکند از زبان سکوت عکسها میگوید. بهسادگی ما را با جهانبینی متفاوتی از هستی و تجربیات آن آشنا میکند. به تعبیر این عکاس، برای فهمیدن هنر عکاسی باید زبان سکوت عکسها را آموخت. هوشمندزاده بر این باور است سکوت عکس پر است از اصواتی که اگر با آن همدل شویم و نیوشای بیصدایی و ناگفتههایش شویم، در همان لحظه اول موسیقی عکس ما را به تجربه اوج خواهد رساند.
پیمان هوشمندزاده مینویسد:
«عکسها درست مثل آدمهای ساکت هستند، آدمهایی که با سکوتشان تا چند وقتی مشغولمان میکنند. هر عکس واژه ایست که هیچوقت ساخته نمیشود، واژهای که راز میشود و پنهان میماند، عکس ساده است و هر چه نشانمان میدهد، بدیهی است. هرچند ما بدیهیات را فراموش میکنیم، ولی یادمان باشد بدیهیات بزرگترین رازهای جهانند.
مریم بهریان (دانشجوی دکتری روانشناسی)
ارسال دیدگاه