يك روز سرد زمستاني، دقيقا در 26 ديماه توي جاده، وسط برف و بوران دختري به دنيا ميآيد كه نامش را «قمر» ميگذارند. دختر با شنيدن نام «قمر» بر روي خودش شروع به گريه ميكند، گريهاي كه تمامي ندارد. تمامي طبيبان به معالجه دختر ميآيند اما فايدهاي ندارد تا اينكه عمو «محمود» پيشنهاد ميكند كه نام دختر را تغيير دهند. «نغمه» نامي بود كه برايش انتخاب كردند و گريه دختر بند ميآيد.. اما دختر ته دلش درست در 11 سالگي دوست دارد كه او را «رعنا» صدا بزنند و ...
ارسال دیدگاه