موضوع(ها): داستانهای آمریکایی - قرن ۲۰م. ۲۵۶ صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ ۳ - ۵۰۰ نسخه ISBN: ۹۷۸-۶۰۰-۸۲۱۱-۳۷-۲ تاریخ نشر:۹۷/۰۴/۱۲ قیمت :۲۳۰۰۰۰ ریال كد دیویی:۸۱۳.۵۴۰۸ زبان كتاب:فارسی محل نشر:تهران - تهران
گابریل زوینگابریل زوین (انگلیسی: Gabrielle Zevin؛ زادهٔ ۲۴ اکتبر ۱۹۷۷) فیلمنامهنویس، پدیدآور، رماننویس، و نویسنده اهل ایالات متحده آمریکا است.
این هراس پنهان که دوستداشتنی نیستیم ما را تنها نگه میدارد. اما فقط به دلیل این تنهایی فکر میکنیم دوستداشتنی نیستیم. یک روز، روزی که زمانش را نمیدانی، از جادهای گذر خواهی کرد. یک روز، روزی که زمانش را نمیدانی، او را آنجا خواهی یافت. برای اولین بار در زندگیات طعم عشق را خواهی چشید؛ چون برای اولین بار در زندگیات، حقیقتا تنها نخواهی بود. تو انتخاب شدهای تا تنها نباشی.
وقتی شروع به خوندن این کتاب کردم فکرشو نمیکردم اینجوری ازش خوشم بیاد. موقع خوندن کتابام اولشون تاریخ شروعشو مینویسم و وقتی تموم شد احساسمو. برای این کتاب نوشتم که وقتی تموم شد در حال گریه کردن بودم. معمولا وقتی مرگ و میر و شکنجه و استرس و اینجور چیزا هست گریه میگیره اما این کتاب شیرین و دلنشین بود و من از شدت همذاتپنداری اشک ریختم. اگه میخواید تازه کتاب خوندن رو شروع کنید پیشنهادش نمیکنم. نه اینکه سخت یا غیرقابل فهم باشه، نه؛ فقط اون لذتی که یه عاشق کتاب ازش میبره رو نمیبرید. و اگه به هرشکلی با کتاب سروکار دارید و عاشق کتابید حتما حتما بخونیدش. احتمالا مثل من عاشقش میشید. مخصوصا صفحهی آخرش که نوشته بود: "تصور کن در مورد ادبیات حرف بزنی و به تو پول بدهند. او حاضر است این کار را مجانی انجام دهد. البته نمیخواهد ناشرش این را بداند." موقع خوندنش خندهم گرفت. چون منم دقیقا دارم همین کارو میکنم. اینقدر از احساساتم گفتم یادم رفت از خود کتاب بگم. این کتاب داستان یه کتابفروش به اسم ای.جیه که همسرش رو تازه از دست داده و داستان آملیا که نمایندهی فروش یه انتشاراته و مایا و دنیل پریش و ازمی و لمبیاس... و اول هر فصل ای.جی طی یه نامه یه داستان کوتاه رو به مایا معرفی میکنه.
"اینطوری شد که من حالا واقعا کتابفروشیها رو دوست دارم. میدونی، من با توجه به شغلم آدمهای زیادی رو دیدم. مخصوصا تابستونها آدمهای زیادی به جزیره رفتوآمد میکنن؛ من آدمهای اهل سینما، آدمهای اهل موسیقی و همینطور آدمهای اهل حرفهی خبرنگاری زیاد دیدم، اما توی دنیا هیچ آدمی مثل آدمهای اهل مطالعه نیست. کتاب، کسبوکار مردها و زنهای آروم و نجیبه." ۲۵۱
ارسال دیدگاه
darya
وقتی شروع به خوندن این کتاب کردم فکرشو نمیکردم اینجوری ازش خوشم بیاد.
1399-03-22موقع خوندن کتابام اولشون تاریخ شروعشو مینویسم و وقتی تموم شد احساسمو. برای این کتاب نوشتم که وقتی تموم شد در حال گریه کردن بودم. معمولا وقتی مرگ و میر و شکنجه و استرس و اینجور چیزا هست گریه میگیره اما این کتاب شیرین و دلنشین بود و من از شدت همذاتپنداری اشک ریختم.
اگه میخواید تازه کتاب خوندن رو شروع کنید پیشنهادش نمیکنم. نه اینکه سخت یا غیرقابل فهم باشه، نه؛ فقط اون لذتی که یه عاشق کتاب ازش میبره رو نمیبرید.
و اگه به هرشکلی با کتاب سروکار دارید و عاشق کتابید حتما حتما بخونیدش. احتمالا مثل من عاشقش میشید.
مخصوصا صفحهی آخرش که نوشته بود: "تصور کن در مورد ادبیات حرف بزنی و به تو پول بدهند. او حاضر است این کار را مجانی انجام دهد. البته نمیخواهد ناشرش این را بداند." موقع خوندنش خندهم گرفت. چون منم دقیقا دارم همین کارو میکنم.
اینقدر از احساساتم گفتم یادم رفت از خود کتاب بگم. این کتاب داستان یه کتابفروش به اسم ای.جیه که همسرش رو تازه از دست داده و داستان آملیا که نمایندهی فروش یه انتشاراته و مایا و دنیل پریش و ازمی و لمبیاس...
و اول هر فصل ای.جی طی یه نامه یه داستان کوتاه رو به مایا معرفی میکنه.
darya
"اینطوری شد که من حالا واقعا کتابفروشیها رو دوست دارم. میدونی، من با توجه به شغلم آدمهای زیادی رو دیدم. مخصوصا تابستونها آدمهای زیادی به جزیره رفتوآمد میکنن؛ من آدمهای اهل سینما، آدمهای اهل موسیقی و همینطور آدمهای اهل حرفهی خبرنگاری زیاد دیدم، اما توی دنیا هیچ آدمی مثل آدمهای اهل مطالعه نیست. کتاب، کسبوکار مردها و زنهای آروم و نجیبه."
1399-03-22۲۵۱