مگسها علیه خوکها/(یادداشت های دوران کرونا) الف)مقدمه: ۱.اندیشمند وروانشناس بزرگهمه اعصار ،"زیگموندفروید"، فکر میکرد غریزه جنسی محرک بنیادین زندگی بشر است.البته تاحدودی درست، بجز آنجا که پای خواص بشری و انگیزه قدرت خواهی درمیان باشد. ویلیام گلدینگ اما در رمان معروف اش "سالار مگسها" این انگاره را که انگیزه قدرت خواهی منتج از ترس و خودخواهی( جدای از غریزه جنسی) تاچد محرکه ومتغییر اصلی اعمال انسانی است به خوبی وبه شرحی نمادین به تصویر کشیده است. ۲.سیاست شناس بزرگ و مبدع نظریه دولت شهری دوران ایتالیای رنسانس؛"نیکول ماکیاولی"،معتقد بود امکان صعود در پلکانسیاست بیشتر برای انسانهای شریر ومنفی مهیا است،اما گلدینگ در رمان سالارمگسها ودرپاسخ کوشیده است بگوید :خیر،اولا شرارت ذاتی نیست ودوما چه بسا راه صعود درسیاست بر همه هموار باشد وچه خوب اندیشانی که در وادی سیاست پایشان لغزیده است. ۳.رمان نویس بزرگ عصر رومانتیک، "ویکتور هوگو"،انسانها را پرتره ای ثابت می دید ازنیکی یابدی بااعمالی همیشه ثابت(خوب های همیشه خوب وبدهای همیشه بد!)،اما دررمان گلدینگ همه چیز ازاعمال انسانی تا واقعیت هستی نسبی است ونتیجه اخلاقی امور بستگی به واکنش انسانها به شرایط و وقایع رخ داده است. با این مقدمه پس پر بیراه نباشد تاکید بر اهمیت بالای خوانش این کتاب سمبولیک ، کم حجم ولی پرمحتوا. رمانی با موضوع نقش انسان و انتخابهایش در وادی مختلف از اخلاق وفلسفه گرفته تا آزادی و حتی نوع حکومت. ب)مگس ها وخوکها(شرح): درجزیره ای متروک هواپیمایی درگیر جنگ جهانی دوم قبل ازسقوط تعدادی کودک را درجزیره پیاده میکند!در حال وهوایی سمبولیک کودکان به تدریج جهت دادن نظم وگذران زندگی موقت درجزیره به برقراری برخی قواعد ورسوم بین خود می پردازند. ابتدا یک دسته اند وبرمبنای رای بین خود رییس انتخاب (رالف) می کنند. نماد این دموکراسی صدفی است برای دمیدن واعلان جمع شدن گروهاست.هدف اولیه همه روشن کردن آتش با عینک پیگی چاق(به معنای خوک ونماد روشنفکر) جهت آگاه کردن کشتی ها ازحضورخود دراین جزیره ونجات پیدا کردن است. ولی تعدادی به رهبری جک به مرور نظر رالف را نمی پذیرند و دست به قیام علیه این روش باهدف شکار خوک میزنند.این گروه نمادهایش به مرور شیطانی،خرافی وهدف اش شکار صرف(گذران زندگی بدون هدف والای آزادی)می گردد. نتیجه تقابل دوگروه و قتل سایمون(نمادپیامبری که دروغ وجود هیولا درجزیره را می آورد.) و پیگی توسط جک وراجر (نماد جنایت) است. هرچه نمادهای گروه رالف عقلانی و واقعی است نمادهای گروه جک که پس ازمدتی اکثریت قاطع می یابد ماورایی،غیر عقلانی و شیطان گونه است،امری که با تجمع مگسها برسربریده خوک ها به صورت نمادشیطان وبدی با عنوان "سالار مگس ها" عنوان می گردد. هرچه هدف اولیه افراد درجزیره به رهبری رالف نجات ورفتن ازجزیره توسط دمیدن آتش بارعایت اصول دموکراسی (حق صحبت کردن با دردست داشتن صدف به نوبت) بود،درپایان فقط هدف گروه شکارخوک(نمادعقلانیت) ولذت بردن از آن است. نکته جانبی دیگر گذر وسیر نمادین رمان از روشنی به تاریکی،از عقل به جهل،دموکراسی جمعی رالف به دیکتاتوری فردی جک، از شجاعت به ترس ناشناخته و اعتقاد به روشهای خرافی وناشناخته وهم انگیز بجای روش های کاری معلوم ومبین قابل سنجش می باشد.اما نکته اساسی نسبی بودن انتخاب افراد درراه وروش ومنش می باشد ونه قطعیت محتوم. پایان داستان هم صحنه گریز رالف از دسته تبهکاران جک وبرخورد با سرهنگی از نیروی دریایی است که برای نجات کودکان آمده است. در فیلمی هم که از رمان ، به همین نام و در سال۱۹۶۴ توسط "پیتربروک "،کارگردان شهیر سینما وتئاتر،ساخته شد نمایش این صحنه پایانی درفیلم حاوی یک نکته مهم و شایان توجه است. تعجب سرهنگ از شباهت دنیای این کودکان اسیر در جزیره با دنیای سیاست بزرگان درگیر جنگ جهانی دوم! ج)نتیجه کرونایی:کتاب رااول بار در۱۳۸۷ مطالعه کردم وزمان دیدن فیلمش هم یادم نیست.اما وقوع بیماری کرونا و واکنش های انسانی منتج ازآن(لج بازی ودرخانه نماندن/احتکار ماسک ودیگر بداخلاقی هاو...)یادم داد انسان نه پرتره ثابت همچون آرتیستهای بینوایان هوگوست،نه اسیر تک غریزه مورد نظر فروید ونه دارای الگویی ثابت در سیاست بدکاران مصلح ماکیاول. بلکه شاید بیشترشبیه نمادسازی ویلیام گلدینگ (۱۹۱۱-۱۹۹۳) در ساختار محکم و روایی قوی(راوی به سبک دانای کل) رمان سالار مگسها (۱۹۵۴) باشد. نوشته:مهدی مسعودنیا. مورخ:۱فروردین۹۹.
ارسال دیدگاه
amin1361
مگسها علیه خوکها/(یادداشت های دوران کرونا)
1399-01-01الف)مقدمه:
۱.اندیشمند وروانشناس بزرگهمه اعصار ،"زیگموندفروید"، فکر میکرد غریزه جنسی محرک بنیادین زندگی بشر است.البته تاحدودی درست، بجز آنجا که پای خواص بشری و انگیزه قدرت خواهی درمیان باشد. ویلیام گلدینگ اما در رمان معروف اش "سالار مگسها" این انگاره را که انگیزه قدرت خواهی منتج از ترس و خودخواهی( جدای از غریزه جنسی) تاچد محرکه ومتغییر اصلی اعمال انسانی است به خوبی وبه شرحی نمادین به تصویر کشیده است.
۲.سیاست شناس بزرگ و مبدع نظریه دولت شهری دوران ایتالیای رنسانس؛"نیکول ماکیاولی"،معتقد بود امکان صعود در پلکانسیاست بیشتر برای انسانهای شریر ومنفی مهیا است،اما گلدینگ در رمان سالارمگسها ودرپاسخ کوشیده است بگوید :خیر،اولا شرارت ذاتی نیست ودوما چه بسا راه صعود درسیاست بر همه هموار باشد وچه خوب اندیشانی که در وادی سیاست پایشان لغزیده است.
۳.رمان نویس بزرگ عصر رومانتیک، "ویکتور هوگو"،انسانها را پرتره ای ثابت می دید ازنیکی یابدی بااعمالی همیشه ثابت(خوب های همیشه خوب وبدهای همیشه بد!)،اما دررمان گلدینگ همه چیز ازاعمال انسانی تا واقعیت هستی نسبی است ونتیجه اخلاقی امور بستگی به واکنش انسانها به شرایط و وقایع رخ داده است. با این مقدمه پس پر بیراه نباشد تاکید بر اهمیت بالای خوانش این کتاب سمبولیک ، کم حجم ولی پرمحتوا. رمانی با موضوع نقش انسان و انتخابهایش در وادی مختلف از اخلاق وفلسفه گرفته تا آزادی و حتی نوع حکومت.
ب)مگس ها وخوکها(شرح): درجزیره ای متروک هواپیمایی درگیر جنگ جهانی دوم قبل ازسقوط تعدادی کودک را درجزیره پیاده میکند!در حال وهوایی سمبولیک کودکان به تدریج جهت دادن نظم وگذران زندگی موقت درجزیره به برقراری برخی قواعد ورسوم بین خود می پردازند. ابتدا یک دسته اند وبرمبنای رای بین خود رییس انتخاب (رالف) می کنند. نماد این دموکراسی صدفی است برای دمیدن واعلان جمع شدن گروهاست.هدف اولیه همه روشن کردن آتش با عینک پیگی چاق(به معنای خوک ونماد روشنفکر) جهت آگاه کردن کشتی ها ازحضورخود دراین جزیره ونجات پیدا کردن است. ولی تعدادی به رهبری جک به مرور نظر رالف را نمی پذیرند و دست به قیام علیه این روش باهدف شکار خوک میزنند.این گروه نمادهایش به مرور شیطانی،خرافی وهدف اش شکار صرف(گذران زندگی بدون هدف والای آزادی)می گردد. نتیجه تقابل دوگروه و قتل سایمون(نمادپیامبری که دروغ وجود هیولا درجزیره را می آورد.) و پیگی توسط جک وراجر (نماد جنایت) است. هرچه نمادهای گروه رالف عقلانی و واقعی است نمادهای گروه جک که پس ازمدتی اکثریت قاطع می یابد ماورایی،غیر عقلانی و شیطان گونه است،امری که با تجمع مگسها برسربریده خوک ها به صورت نمادشیطان وبدی با عنوان "سالار مگس ها" عنوان می گردد. هرچه هدف اولیه افراد درجزیره به رهبری رالف نجات ورفتن ازجزیره توسط دمیدن آتش بارعایت اصول دموکراسی (حق صحبت کردن با دردست داشتن صدف به نوبت) بود،درپایان فقط هدف گروه شکارخوک(نمادعقلانیت) ولذت بردن از آن است. نکته جانبی دیگر گذر وسیر نمادین رمان از روشنی به تاریکی،از عقل به جهل،دموکراسی جمعی رالف به دیکتاتوری فردی جک، از شجاعت به ترس ناشناخته و اعتقاد به روشهای خرافی وناشناخته وهم انگیز بجای روش های کاری معلوم ومبین قابل سنجش می باشد.اما نکته اساسی نسبی بودن انتخاب افراد درراه وروش ومنش می باشد ونه قطعیت محتوم. پایان داستان هم صحنه گریز رالف از دسته تبهکاران جک وبرخورد با سرهنگی از نیروی دریایی است که برای نجات کودکان آمده است. در فیلمی هم که از رمان ، به همین نام و در سال۱۹۶۴ توسط "پیتربروک "،کارگردان شهیر سینما وتئاتر،ساخته شد نمایش این صحنه پایانی درفیلم حاوی یک نکته مهم و شایان توجه است. تعجب سرهنگ از شباهت دنیای این کودکان اسیر در جزیره با دنیای سیاست بزرگان درگیر جنگ جهانی دوم!
ج)نتیجه کرونایی:کتاب رااول بار در۱۳۸۷ مطالعه کردم وزمان دیدن فیلمش هم یادم نیست.اما وقوع بیماری کرونا و واکنش های انسانی منتج ازآن(لج بازی ودرخانه نماندن/احتکار ماسک ودیگر بداخلاقی هاو...)یادم داد انسان نه پرتره ثابت همچون آرتیستهای بینوایان هوگوست،نه اسیر تک غریزه مورد نظر فروید ونه دارای الگویی ثابت در سیاست بدکاران مصلح ماکیاول. بلکه شاید بیشترشبیه نمادسازی ویلیام گلدینگ (۱۹۱۱-۱۹۹۳) در ساختار محکم و روایی قوی(راوی به سبک دانای کل) رمان سالار مگسها (۱۹۵۴) باشد.
نوشته:مهدی مسعودنیا.
مورخ:۱فروردین۹۹.