«جمیله» حکایت عشق بزرگان و نامآواران جهان نیست، بلکه داستان عشق سادهترین و محرومترین آدمیزادگان روی زمین است. جمیله دختری است روستایی که در دوران جنگ جهانی دوم، با یک گاری جوالهای گندم را از دهکده به ایستگاه راه آهن میرساند، تا مانند بقیه روستاییان به تهیه آذوقه برای سربازان در جبهه جنگ کمک کند. معشوق و دلدادهٔ او نیز در همین ردیف است، و جز یک دست لباس کهنهٔ سربازی و یک جفت چکمهٔ سوراخ دارایی دیگری ندارد. و راوی داستان نقاش جوانی است که در پانزده سالگی شاهد و ناظر این عشق بوده است.
نویسند با سادگی و زیبایی و ظرافت حیرت انگیزی این داستان را باز میگوید و همدلی و همدردی ما را به جمیله و عشق ممنوع او بر میانگیزد. و بار دیگر نامکرر بودن حکایت عشق را به اثبات میرساند.
لوئی آراگون، شاعر و نویسندهٔ بزرگ فرانسه، «جمیله» را «زیباترین داستان عاشقانهٔ جهان» نام نهاد.
موضوع(ها):
داستانهای روسی - قرن 20م.
ارسال دیدگاه