این مجموعه سفر کهکشانی پرماجرای آرتور دنت، مردی میانمایه از طبقه متوسط انگلیس، و نقش ناخواسته او را در یافتن معنای زندگی روایت کرده است. این مجموعه از پرخوانندهترین رمانهای طنزآمیز و پست مدرنیستی ادبیات معاصر جهان است که با استقبال خوانندگان و اقبال منتقدان ادبی روبرو بوده است.
در جلد نخست این مجموعه، موجوداتی کهکشانی به نام وگونها کره زمین را برای احداث بزرگراهی بین کهکشانی نابود میکنند. آرتور دنت، قهرمان رمان، با کمک فورد پریفکت، از این فاجعه جان به در میبرد. فورد و آرتور چند ثانیه پیش از نابودی زمین به کمک دستگاهی، خود را به سفینه وگونها منتقل کرده و از آن پس، با اتواستاپزدن، سفر خود را در کهکشانها ادامه میدهند.
ارسال دیدگاه
mryshahr
به نظر من کتابهای طنز فانتزی نوشته میشن تا ذهن آدم رو برای متفاوت نگاه کردن به دنیا قلقلک بدن. این کتاب از این جهت به خوبی از پس این رسالت بر اومده بود. چون با تصور اینکه هزاران سیاره دارای سکنه دیگه وجود داشته باشه که موجودات برای سفر بینشون هیچهایک میکنن و زمین سبز و آبی ما فقط یکی از اون سیارهها باشه که یه روزی هم یه شرکت راهسازی بین کهکشانی سه سوته از بین میبردش، ذهن من یکی رو که حسابی قلقلک داد.
1399-01-26
شخصیتهایی که توی این کتاب هستند از همه دست موجودی هستند. آدمیزاد، انواع موجودات فضایی با ویژگیهای خاص خودشون، رباتها و کامپیوترهایی با هوشهای خیلی خیلی بالا، و البته موشهایی که تصمیمگیرنده ساخته شدن زمین بودند! ارتباط این موجودات با هم و تصور واقعی بودنشون برای من مثل خوردن یه نوشیدنی خنک توی یک ظهر گرم تابستونی جذاب بود.
تکنیک تعریف یک داستان جدید وسط داستان قبلی در این کتاب، از اون دسته اتفاقات بامزهای بود که نویسنده انجام داده بود تا هرچه بیشتر ذهنهای مارو به بازی بگیره و ساختارهای تعریف شده توی ذهنمون رو بشکنه. توضیحات و ماجراهایی که گاهی واقعاً آدمیزاد و عقل کل بودنش در جهان هستی رو به سُخره میگیره و از این بابت خیلی جذابه.
خلاصه که خوندن این کتاب به خاطر این جور چیزهاش هم که شده خوب بود.
البته این جلد از این مجموعه با اینکه سعی داشت توصیفات کلی درباره فضاهای مختلف بده، به خاطر پایانی که انگار ناتمام و هول هولکی سر هم بندی شده، به تنهایی ملاک خوبی برای قضاوت درباره این مجموعه داستان نیست. از جهتی پایان داستان طوری نبود که خواننده رو برای خوندن جلدهای بعدی کاملاً وسوسه کنه، و از جهتی ذهن آدم دوست داره دوباره خودش رو با اون فضا و تصورات خیالی دلنشین سرگرم کنه. من که به عنوان یک کاربر هنوز نتونستم تصمیم قطعی برای خوندن یا نخوندن بقیه جلدهای این مجموعه بگیرم.
۲۵ فروردین ۹۹
mryshahr
شاید من خیلی پیر و خستهم. اما من همیشه میگم احتمال اینکه آدم بفهمه که واقعاً تو دنیا چه خبره اونقدر کمه که بهترین کار اینه که آدم بگه "ولش کن." و به کار خودش برسه.
1399-01-26mryshahr
واقعیت اینه که فقط یه نوع از موجودات زنده در کرهی زمین از دلفینها باهوشتر بودند. این موجودات بیشتر زندگیشون رو در آزمایشگاههای تحقیقِ رفتار با دویدن روی چرخهای کوچک تو قفس موشها میگذروندن و همهجور آزمایشهای زیرکانه و ماهرانه رو روی انسانها انجام میدادند. اینکه انسانها در این مورد هم حقیقت رو دقیقاً برعکس میدیدند جزء برنامههای این موجودات بود.
1399-01-26mryshahr
از مشکلهای بزرگ تریلیان در ارتباط با زاپود یکی هم این بود که نمیدونست که زاپود کِی خودش رو به خنگی میزنه تا از زیر زبون مردم اطلاعات بیرون بکشه، کِی خودش رو به خنگی میزنه چون نمیخواد فکر کنه و دلش میخواد فکر کردن رو به عهدهی دیگران بگذاره، کِی خودش رو به خنگیِ محض میزنه چون میخواد مردم نفهمند که نمیدونه اوضاع از چه قراره و کِی واقعاً و بهراستی خنگه.
1399-01-26mryshahr
«پس دیوونه شدهیم.»
1399-01-26«چه هوای خوبیه برای دیوونه شدن.»
mryshahr
یکی از خصوصیات آدمها، که فورد هیچوقت از اون سر درنیاورده بود، عادت عجیبوغریب اونها بود به اینکه چیزهای پیشپاافتاده و بدیهیات مثل روز روشن رو دوباره و دوباره تکرار کنند. مثلاً «روزِ قشنگیه» یا «ماشالّا چه قد بلندی دارید» یا «ای خدا، قیافهتون چرا اینطوریه؟ مریض شدید خدایی نکرده؟» فورد برای توضیح این عادت آدمها یه تئوری درست کرده بود. پیش خودش به این نتیجه رسیده بود که اگه آدمها بدون توقف، زبون و لبهاشون رو تکون ندن این اندامها زنگ میزنند. البته بعد از چند ماه مشاهده و تفکر عمیقتر این تئوری رو گذاشته بود کنار و به این نظریه رسیده بود که اگه آدمها بدون توقف، زبون و لبهاشون رو تکون ندن مغزشون شروع میکنه به کار کردن.
1399-01-26mryshahr
فقط شش نفر در کهکشان میدونستن که مهمترین وظیفهی رییسجمهور نه اعمال قدرت که پرت کردن حواس مردم از قدرته.
1399-01-26mryshahr
بهنظرش رسید که تمامیِ زندگی او یه خوابه. بعضی وقتها از خودش میپرسید که این کیه که داره این خواب رو میبینه و هر کی که هست از خوابِ خودش به خنده میافته یا نه.
1399-01-26mryshahr
جادههای کمربندی چیزهای بسیار مفیدیاند. به کمک جادههای کمربندی، گروهی از مردم خیلی سریع از نقطهی الف میرن به نقطهی ب و یه گروه دیگه از مردم از نقطهی ب بهسرعت برق میرن به نقطهی الف. اون بندهخداهایی که تو نقطهی پ زندگی میکنند، که بین نقطهی الف و ب هست، نمیفهمند که این نقطهی الف چی داره که اینهمه از مردم نقطهی ب میخوان اِلّاوبِلّا برن اونجا و این نقطهی ب چه بهشتیه که اینهمه آدم از نقطهی الف میخوان هر طور که شده خودشون رو برسونن اونجا. آدمهای نقطهی پ خیلی وقتها آرزو میکنند که آدمهای نقطههای الف و ب یهبار برای همیشه جایی رو که میخوان تو اون باشند انتخاب کنند و همون جا بتمرگند.
1399-01-26