کتاب حاضر، رمانی فارسی از روایت چند نسل از خانوادهای قدیمی است، خانوادهای بزرگ و پر زادوولد و پر قصه که همگی در حیاط خانهای بزرگ در شهر زندگی میکنند و مثل درختی تنآور هر روز شاخهای پر از برگ و میوه بار میآورند و میوهشان اتفاقاً گاه تلخ است و روزگارشان بهزعم خودشان پر از نفرین و ترس و نامرادی. هرچند میگذرد، روزگارشان در همین سیاهی شبها و کمنوری روزهایشان، یکیشان اما از این بخت بد میگریزد، آنیکی بهکل انکارش میکند و یکی دیگر خودش را زیر کتابهای خطی و نوشتههای قدیمی غرق میکند، بلکه به پاسخی برسد و یکی دیگر هر روز به جنگی میرود به امید اینکه آخرین روز زندگیاش باشد آن روز و خلاص.
موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن 14
ارسال دیدگاه