داستان دو خانواده افغانی ست. مردی که آموزگار است و همسرش پیش از حکومت طالبان بر کابل، قاضی بوده، و داستان مرد دیگری که زندانبان است و با همسرش در کابل زندگی میکند. مولیالسهول، چون عضو ارتش الجزایر بوده، سالها با نام مستعار یک زن (یاسمینا خضرا) نوشته های خود را منتشر میکرده است. ایشان در سال 2001 میلادی، به تبعیدی خودخواسته به فرانسه میرود. مترجم در پاسخ به این پرسش که چگونه یک نویسنده الجزایری میتواند از کابل و افغانستان رمان بنویسد، گفته اند: «خضرا، شاید هیچگاه، افغانستان را از نزدیک ندیده باشد. اما به هرحال در یک کشور اسلامی زندگی کرده، و شاید با افغانهایی آشنا بوده است. چیزی که مشخص است این نکته است که وی برای این رمان، بی تردید پژوهش بسیاری انجام داده، چرا که کتاب ایشان بسیار به فضای افغانستان نزدیکتر است. به گفته ی جناب غبرایی، این نویسنده، در بازتاب تصویر افغانستان، از: خالد حسینی پیشی گرفته است. وی در این باره، تاکید کرده: «خالد حسینی در کتاب «بادبادک باز» ماجرای یک خانواده ی مرفه در کابل را تعریف میکند. همچنین بیشتر رمان در آمریکا میگذرد. کتاب دوم او –هزاران خورشید درخشان- هم، تمامش در افغانستان نمیگذرد و گذری هم به پاکستان دارد. اما «پرستوهای کابل» تنها در کابل رخ میدهد، و بسیار به فرهنگ این کشور نزدیک است». مترجم، سبک نگارش «پرستوهای کابل» را، واقع گرایانه دانسته، و درباره ی شیوه ی نگارش خضرا، توضیح داده: «این نویسنده دستکم در این کتاب، در کنار نثری تاثیرگذار و شاعرانه، از واقعگرایی دور نشده است. همچنین اشارات تاریخی در کتاب فراوان است، و تا جایی که من میدانم و مطالعه کرده ام، ارجاعات تاریخی این اثر کاملا واقعی هستند». جناب غبرایی درباره ی چگونگی ترجمه ی کتاب نیز، توضیح داده اند: «چون پیشتر، آثار خالد حسینی را ترجمه کرده بودم، برای برگرداندن اصطلاحات افغانی، مشکلی نداشتم. غذاها و آیینها را میشناختم. اما در چند مورد، ناچار شدم مطالعه کنم، تا ترجمه، کم نقص باشد. در کل از آنجا که کتاب نثری روان دارد، ترجمه ی آن برایم مشکل نبود». و فرموده اند: کتاب را از متن انگلیسی کتاب به فارسی برگردانده اند.
موضوع(ها):
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
ارسال دیدگاه