داستان «ناگازاکی» با روایت ماجرای مرد پنجاهوشش سالهای به نام «شیمورا»، کارمند ادارهی هواشناسی آغاز میشود. او مجرد است و تنها هم زندگی میکند. اما «شیمورا» از زمانی به بعد کم کم احساس میکند، بعضی لوازم خانهاش خیلی کم جابجا شدهاند؛ ظرف ماست داخل یخچال، اندکی از جایی که دیروز گذاشته بود، تکان خورده است. وقتی ظرف محتوی آبمیوه ای که در یخچال بود را، با خطکش اندازه میگیرد، متوجه میشود از نوشیدنی داخلش که موقع رفتن پانزده سانت بود، حالا تنها هشت سانتیمتر باقی مانده است! «شیمورا» دچار تشویق میشود، از یخچالش عکس میگیرد، فاصله اشیاء و حجمشان را اندازه میگیرد، و در دفترچهای مینویسد. به خودش شک میکند. آیا ذهنش دچار این وسواس شده است؟ او سرانجام تصمیم میگیرد به این وسواسها خاتمه دهد؛ «شیمورا» دوربینی در آشپزخانه نصب میکند، تا وقتی سر کار است، بتواند در مربع گوشه کادر مونیتور، هر آنچه را در آشپزخانه میگذرد، ببیند. روز اول، «شیمورا» تنها احساس میکند، در فاصلهی رفتن و آمدنش، بطری آب روی کابینت، کمی جابجا شده است. اما روز دوم تصویر زنی، در کادر مربع گوشهی مونیتورش ظاهر میشود؛ زنی که آب را میجوشاند، تا برای خود کمی چای بنوشد...؛ رمان «ناگازاکی»، برگرفته از رویدادی واقعی است، که روزنامههای ژاپنی بسیاری، در ماه میِ سال 2008 میلادی، شرح آن را نوشتند.
موضوع(ها):
داستانهای فرانسه - قرن ۲۰م.
ارسال دیدگاه