کتاب حاضر، مجموعة داستان کوتاه با عنوانهای: «یک بشقاب گِل»،«داغ انار»، «زیر آب، روی لجنها»، «رقابت»، «گوگرد»، «حقالسکوت»، «گنج دیوار بست» و ... است: در خلاصة داستان آمده است: «شادی» به اتّفاق خواهر دوقلویش مادربزرگ خود را کشتهاند. مادربزرگ همیشه مجسمههایی را که شادی و خواهرش در کارگاه درست میکردند، میشکست و همچنین روزی قصد داشت مادر آنها را بکشد. وقتی که شادی و خواهرش برای از بین بردن جسد مادربزرگ با قایق در مرداب حرکت میکردند، پیرمردی ملقب به «وزغ» آنها را میبیند. وقتی خواهر شادی آنها را ترک گفته و برای فرستادن سنگ به کشور دیگری میرود، «وزغ» از «شادی» حقالسّکوت طلب میکند و او را به عنوان عروس خود میبرد. اینک خواهر شادی از سفر بازگشته و تغییرات فراوانی را در پدر و مادر «شادی» میبیند.
ارسال دیدگاه