رزهای مرده، دمجنبان زیر مهتاب، یک لیوان چای، کِلی،عصری در خانه سیسی کامارا، دل زنده، با تینا مهربان باشیم، دوشیزه اسلتتری و معشوق شیطانیاش، نامهها، زنی که اجازه نداشت گربه نگه دارد و وسط آشغالدونی. از جمله عناوین داستانهای این مجموعه محسوب میشوند که پاتریک وایت آن را در سال ۱۹۶۴ منتشر کرده است.
پاتریک وایت ۲۸ می ۱۹۱۲ در انگلستان به دنیا آمد، اما در کودکی به همراه خانواده راهی استرالیا شد، اگرچه بعدها برای تحصیل کمبریج انتخاب کرد، اما نهایتاً به استرالیا بازگشت و به یکی از ستونهای ادبیات این سرزمین بدل شد. هفتادوهشت سال زندگی کرد (در ۳۰ سپتامبر ۱۹۹۰ درگذشت) و در طول این زندگی ۱۲ رمان، سه مجموعه داستان کوتاه، و هشت نمایشنامه نوشت.
وایت شخصیتی جالب و اعتقادات خاص خود را داشت. در سال ۱۹۷۰ نشان«شوالیه» به او اعطا شد که از دریافت آن سرباز زد. در سال ۱۹۷۹ نامزد دریافت جایزهی ادبی بوکر شد، اما درخواست کرد این فرصت به نویسندگان جوان داده شود و نام او را حذف کنند (البته بعد از مرگ برای رمان «مرد نقاش» نامزد جایزهی بوکرِ نویسندگانِ مُرده شد!). وقتی در سال ۱۹۷۳ به عنوان برندهی جایزهی نوبل ادبیات شناخته شد در مراسم دریافت جایزهی نوبل هم شرکت نکرد و نمایندهای فرستاد تا جایزهاش را تحویل بگیرد. با پولی را که از جایزهی نوبل به دست آورد، «بنیاد جایزهی پاتریک وایت» را بنیان نهاد که همهساله به نویسندگان مستعد و خلاق تعلق میگیرد. شاید این تنها دلیل پذیرفتن نوبل ادبیات توسط او بود! به هر حال پاتریک وایت به عنوان تنها نویسنده نوبلیست استرالیایی به خاطر روایتهای حماسی و روانشناسانهاش که فصل نوینی در تاریخ ادبیات گشوده شایسته دریافت این جایزهی معتبر شد.
پاتریک وایت بیشتر به عنوان رماننویس شهرت یافته است. داستانهای کوتاه او در قالبهای متعارفی که از داستان کوتاه نویسان سراغ داریم جای نمیگیرند. گویی وایت داستانهایی نوشته است که چون حجم آنها از رمانهایش کوتاهتر شده در کنار هم در یک مجموعه داستان منتشر شدهاند. برخی از این داستانها همانند «رزهای مرده» در کتاب حاضر، به تنهایی یک داستان بلند تقریباً صد صفحهای هستند. صرف نظر از طولانی بودن نسبی این داستانها، بارزترین ویژگیهای آثار پاتریک وایت یعنی ظرایف زبان (نثر)، توصیفهای قدرتمند و فرمهای فکر شده را در آنها میتوان مشاهده کرد.
پاتریک وایت در زمره نویسندگانی است که همانند ویلیام فاکنر و یا مارکز منطقهای خلق کرده که جغرافیای وقوع برخی از مهمترین آثار او محسوب میشود، در این منطقه شهری به نام سارساپلا وجود دارد که داستانهای استرالیایی پاتریک وایت در این شهر اتفاق میافتند. البته داستانهای گردآمده در مجموعهی «سوختگان» از یک تنوع اقلیمی برخوردار است و علاوه براسترالیا، در یونان و ازمیر (در ترکیه فعلی و عثمانی قدیم) میگذرند، زمان وقوع آنها نیز به نیمهی اول قرن بیستم برمیگردد که جنگهای جهانی به عنوان تاثیرگذارترین اتفاقهای آن دوران بر زندگی آدمها سایه انداخته بود.
با وجود این که مترجم ترجمهی روانی از داستانها ارائه کرده، اما چنان که خود نیز در مقدمهی کوتاهش اشاره کرده، دشوارنویسی بخشی از ویژگی سبک وایت محسوب میشود که کاستن از آن میتواند به کلیت سبک نویسنده در داستانها لطمه بزند. زیرا این دشواری نه یک ویژگی تحمیلی که بر اساس منطق درونی اثر بر بافتار داستانها نشسته است.
مخاطب علاقهمند به ادبیات داستانی در «سوختگان» با داستانهایی جدی طرف خواهد شد که هم پرداختی قوی دارند و هم به لحاظ مضمونی نیز نکات مختلفی در آنها میتوان ردیابی است. برخی از این نکته در دیگر آثار وایت نیز به شکلی دیگر ظهور و بروز پیدا میکند. زیرا نشأت گرفته از عوامل زیستی سرزمینی چون استرالیاست با بومیانی که عقاید و فرهنگهای سنتی آنها در تقابل جدی با مهاجران به اصطلاح متمدنی است که در آنجا ساکن شده وباورهایشان تحت تأثیر عقاید دینی و تجربیات انسان مدرن است. به این ترتیب علاوه بر مسئلهی دین، دغدغه هویت در آثار او و برخی از همین داستانها نیز خودنمایی میکند. همچنین باید افزود روابط انسانی در شرایط چالش برانگیز و بازتاب تأثیرگذار آنها در این موقعیتهای دراماتیزه شده از این داستانها آثاری خواندنی میسازد که حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
حمیدرضا امیدی سرور
ارسال دیدگاه