کتاب مردی با پالتوی قهوهای رنگ و هشت داستان دیگر (نه داستان از هشت نویسنده)، مجموعه داستانهای کوتاه جذاب و خواندنی خارجی از نویسندگان مختلفی همچون: هکتور هیو مونرو، دوروتی پارکر، چارلز دیکنز و چندی دیگر است.
کیت شوپنکیت شوپن ( متولد ۸ فوریه ۱۸۵۰ـ درگذشت ۲۲ آگست ۱۹۰۴) نویسنده داستان های کوتاه و رمان بود.
همسرم دختری است که از شهر دیگری در ایالت اوهایو به این شهر آمده. ما یک خدمتکار داریم، ولی همسرم اغلب خانه را جاروب میکند و گاهی اوقات تخت خوابی را که هر دو توی آن میخوابیم مرتب میکند. من و همسرم شبها با هم مینشیسنم ولی من او را نمیفهمم. نمیتوانم از خودم بیرون بیایم. یک پالتو قهوهای رنگ میپوشم و نمیتوانم از پالتوام بیرون بیایم. نمیتوانم از خودم بیرون بیایم. همسرم بسیار آرام است و آهسته حرف میزند، اما او، نمیتواند از خودش بیرون بیاید.
همسرم از خانه بیرون رفته است. او نمیداند که من اندک تفکری نسبت به زندگی او سراغ دارم. میدانم که او موقعی که بچه بود به چه چیز فکر میکرد و میان رهگذارهای یکی از شهرهای اوهایو قدم میزد. من صداهای ذهن او را شنیدهام. شنیدهام آن صدای اندک را. صدای فریاد حاکی از ترس او را شنیدم، وقتی که برای اولین بار با شور و حرارتی مواجه شد و به آغوش من خزید. من باز صدای هراسیدهی او را شنیدم، وقتی که لبهایش چیزهایی در مورد جرأت و شجاعت به من میگفت، همچنانکه بعد از ازدواج و نقل مکانمان به این خانه، برای نخستین شب با هم نشسته بودیم.. عجیب میبود اگر میتوانستم در حالی که چهرهی خودم در میان آن تصویری که پنجره و آن خانهی زرد رنگ ساختهاند شناور بود اینجا بنشینم، همانطور که الان نشستهام. عجیب میبود و زیبا، اگر میتوانستم همسرم را ببینم و به حضورش برسم.
ارسال دیدگاه