فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

یادداشت‌های یک پدر کم‌تجربه

ادبیات

مترجم :

یادداشت‌های یک پدر کم‌تجربه اثر طنزنویس اینترنتی، مرتضی قدیمی، است. مرتضی قدیمی، در حال حاضر نیز در فضای مجازی طنزهای کوتاهی منتشر می‌کند.
این کتاب شامل 118 ماجرای کوتاه و خیلی کوتاه، در بابِ یک پدر، مادر و بردیا پسرِ کوچکشان که گاهی شخصیت‌های دیگری نیز در ماجراها همکاری می‌کنند؛ مثلاً دایی فرهاد یا امیرعلی دوستِ بردیا. پدر روزنامه‌نگار است و گاهی موضوعات اجتماعی را دست‌مایه‌ی یادداشت‌هایش قرار می‌دهد تا با روایتی طنزگونه حال و هوای جذابی را در رابطه با پسرش بیان کند. طنزی که در نوشته‌های این کتاب جریان دارد، یک طنزِ اجتماعی‌ست که مشکلات جامعه را با ملایمت بیان می‌کند. نه خیلی قرار است بخندید و نه کِسِل می‌شوید اما به هر حال در طول خواندنِ کتاب لبخند روی لبانتان می‌ماند.
در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «بچه‌ها با دنیای پر از صداقت و صمیمیتی که دارند، به‌سرعت بزرگ می‌شوند. آنقدر که بگوییم: وای، چه بزرگ شده! اما حیف، گاهی صداقت و صمیمیت آن‌ها مثل خودشان قد نمی‌کشد و بزرگ نمی‌شود. بچه‌ها از زمانی که تلاش می‌کنند مثل ما شوند یا تلاش می‌کنیم مثل ما شوند، خیلی زود مثل ما می‌شوند، آرام‌آرام آن دنیای لبریز از دوستی، جای خود را به خودخواهی خواهد داد.
این مجموعه داستان را انتشارات ملیکان منتشر کرده است.

فروغ فرهی



قسمتی از کتاب

این تولد بازی‌های بردیا و دوستانش در مجتمع، توی این اوضاع و احوال گرانی، ماجرایی اساسی شده است. تقریباً هر دو هفته یک‌بار تولد یکی از بچه‌هاست. باری خوردن یک ساندویچ الویه و یک تکه کیک و یک لیوان شربت هر دفعه می‌بایست چیزی تو مایه‌های 30 هزار تومان پیاده شوم. هفته‌ی قبل تولد فرید بود و بردیا را متقاعد کردم برای فرید کتاب بخریم که حرکتی فرهنگی است. وقتی بردیا از تولد برگشت، برخلاف همه‌ی تولدهای قبلی که کلی شاد و پرانرژی بود و هربار این جمله را می‌گفت که بابا جات خالی ترکوندیم و خیلی حال داد. این‌دفعه با چهره‌ای دمق، بدون این که چیزی بگوید، رفت سمت اتاقش. قبل از این که در را ببندد، گفت: بابا حسابی ضایع شدم. وقتی کادوی منو باز کردند همه خندیدند و مسخره‌ام کردند. لطفاً دیگه واسه تولد دوستام کتاب پیشنهاد ندین. لطفاً. بعد در را بست. بلافاصله در را باز کرد و گفت همه یه جوری نگاهم کردند. انگار خیلی آدم احمق و بی‌پول و بی‌استعداد و بی‌فکر و بی‌مزه و بی‌جنبه‌ای هستم. بعد دوباره در را بست.

کتاب های مشابه