ایوب بودن گلشیری

مصاحبه

چرا از میان آثار داستان‌نویسان معاصر، سراغ هوشنگ گلشیری رفتید؟ اینجا سلیقه و ذوق بی‌تأثیر نیست. برای شخص من، همان‌طور که در شعر، فروغ تافته جدا بافته‌ای است، در رمان معاصر هم گلشیری این‌گونه است. از سوی دیگر، نثر معاصر اساساً مدیون چند نویسنده است که یکی از برجسته‌ترین آن‌ها حتماً هوشنگ گلشیری است. دلیل شما برای
جزئیات

«وصیت‌ها» منتشر شد

اخبار

«وصیت‌ها» جدیدترین اثر مارگارت اتوود و دنباله کتاب «سرگذشت ندیمه» به فارسی منتشر شد.
جزئیات

قرار تصویری اول لک‌لک‌بوک با کتاب‌خوان‌ها

پرونده

تیم لک‌لک بوک در تاریخ دهم آذرماه، مصاحبه‌ای با دوستداران کتاب در کتاب‌فروشی «اسم» انجام داد. در این ویدئو می‌توانید گزیده‌ای از این گفت‌وگوها را ببینید. با تشکر از کتاب‌فروشی اسم و تمامی دوستانی که در این قرار ما را همراهی کردند. به امید دیدار شما در قرارهای آینده.
جزئیات

نامه بهرام بیضایی به اکبر رادی پس از مرگش

پرونده

پنج دی سالروز تولد بهرام بیضایی کارگردان و نمایشنامه‌نویس برجسته‌ی ایرانی است. همچنین این روز یادآور سالمرگ اکبر رادی، نمایشنامه‌نویس بزرگی است که به عنوان «چخوف» ایرانی شناخته می‌شود.
جزئیات

سال بلوا

کتاب

کتاب سال بلوا دومین رمان عباس معروفی، نویسنده‌ی محبوب ایرانی، بعد از رمان سمفونی مردگان است. نویسنده در این کتاب شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نابسامان را در هر جامعه‌ی بدون ثبات و رشد نیافته و شخصیت‌های متفاوت که مدام به دنبال قدرت‌اند را به تصویر می‌کشد.
جزئیات

سفارش کتاب

لیست کتاب مورد نیاز خود را به لک‌لک بوک بسپارید و در محل موردنظر تحویل بگیرید. برای سفارش کتاب، کتاب‌های مورد نظر را با جستجو در سایت به فهرست درخواستی بیفزایید، یا کتاب‌های درخواستی را به صورت تایپی به لیست اضافه کنید. دقت کنید که برای کتاب‌های ترجمه شده، ناشر یا مترجم مورد نظرتان را حتما قید کنید.
جزئیات

سال نو مبارک

لک‌لک بوک سال نو را تبریک میگوید

تیم لک‌لک بوک، فیلم حاضر را به دو منظور تهیه کرده، اول تبریک سال نو و آرزوی سلامتی و شادی برای شما، دوم پاسخ دادن به سه سوالی که ممکن است برای شما جالب باشند:
سوال اول: ایده‌ی لک‌لک بوک از کجا آمد؟
سوال دوم: چرا این اسم برایش انتخاب شد؟
سوال سوم: با همراهی لک‌لک بوک به کجا می‌رسید؟

لک‌لک بوک

ویکی‌پدیا دانشنامه‌ای همگانی شد، چون به جای تکیه به «افراد خاص» از «عموم مردم» خواست اطلاعاتشان را به اشتراک بگذارند، یکدیگر را ویرایش کنند و به کامل شدن هم کمک کنند تا سود همگانی حاصل شود. بر این اساس ما نیز در تلاشیم تا در زمینه‌ی کتاب رسانه‌ای متخصص باشیم و برای رسیدن به این مهم، نیاز به خِرد جمعی شما کتاب‌دوست‌ها داریم. باور ما بر این است که «همه چیز را همگان دانند»، پس بستری فراهم کرده‌ایم تا همه بتوانند در مورد کتاب‌هایی که می‌خوانند بنویسند. بعد از مدتی لک‌لک بوک رسانه‌ی مرجعی خواهد بود که فارسی‌زبان‌های دنیا و ایرانیان با هر زبان و قومیت، به اطلاعات کتاب‌های مورد نیازشان دسترسی دارند و می‌توانند بهترین‌ها را انتخاب کنند. با این کار حلقه‌ی گمشده‌ی فرهنگ ما که «ضعف در کار تیمی» است، در جایگاه خودش قرار می‌گیرد و روزهای بهتر دور از ذهن نخواهند بود. همراه ما باشید تا در کنار هم برای این مهم تلاش کنیم.

ویژه‌نامه‌ی نوروزی لک‌لک بوک

مجموعه‌ی لک‌لک بوک اولین ویژه‌نامه‌ی نوروزی آنلاین خود را با مطالبی خواندنی تقدیم می‌کند:
ابتدا «سخن سردبیر» با حال و هوای این روزها را می‌خوانیم،
در بخش «گپ و گفت لک‌لک بوک با اهل قلم»، نسل جوان نویسندگان و مترجمان پرکارِ این روزها به ۶ سوال ما پاسخ داده‌اند؛
«آرزوی عجیب سال نو»ی نیل گیمن نویسنده آمریکایی بخش دیگر مجله است؛
«آموزش داستان با نمودار» مقاله‌ی جالبی است که مراحل نوشتن داستان را به خوبی به شما یاد می‌دهد؛
در بخش «جرقه‌های کوچک، کتاب‌های بزرگ» به دنیای نویسنده‌ها رفته‌ایم تا ببینیم چطور شروع به نوشتن شاهکارهای خود کرده‌اند؛
در آموزش دیگری می‌آموزیم که «چطور با استفاده از یک عکس داستان بنویسیم» و بعد از آن نمونه «عکس‌نوشته» جالبی از مصطفی مستور برایتان گذاشته‌ایم که با این سبک کار بیشتر آشنا شوید.
در «۸ ژانر، ۸ کتاب»، معروف‌ترین کتاب نه ژانر اصلی ادبیات و دلایل معروفیتش را برایتان در قالب یک اینفوگرافیک جذاب آورده‌ایم؛
در مصاحبه‌ی ترجمه‌شده‌ی فردریک بکمن، نویسنده‌ی مردی به نام اوه از «تجربه دونفره‌ی نویسنده و خواننده» برایتان می‌گوید؛
و در بخش سرگرمی هم یک «جدول ادبی» برایتان آماده کرده‌ایم.

امیدواریم از مطالب این مجله لذت ببرید و اگر آن را دوست داشتید، به دوستانتان معرفی کنید.

شرکت در چالش
#کتاب_ناتمام لک‌لک بوک
با جوایز ارزنده

کتاب ها

لک لک بوک

کتاب های صوتی

لیست


کتاب های الکترونیکی

لیست

اخبار لک‌لک

لک لک بوک

مجله لک‌لک

لک لک بوک

مصاحبه

لیست

گفت‌وگو با فرزانه منصوری ناگفته‌های زندگی نادر ابراهیمی

راضی کردن فرزانه منصوری برای مصاحبه کار آسانی نیست. به اعتقاد او نادر ابراهیمی در نوشته‌ها و کتاب‌هایش نقطه ابهامی نگذاشته که بخواهی درباره‌اش با او حرف بزنی. زمانی هم که فرزانه بانو، سر سختی‌اش را کنار می‌گذارد و راضی می‌شود که مصاحبه کند، طوری با وسواس خاطرات و نقل قول‌هایش از نادر ابراهیمی را کنار هم می‌چیند که نکند نقل آن‌ها چیزی از زندگی عاشقانه این دو کم کند. فرزانه منصوری با وسواس درباره نادر ابراهیمی حرف می‌زند و هیچ وقت کلامی درباره مرگ او نمی‌توانی بشنوی. منصوری اعتقاد دارد نادر به سفر رفته و او هم دیر یا زود به این سفر می‌پیوندد و دوباره همسفر شیرینی‌ها و تلخی‌های زندگی‌اش می‌شود. گفت و گوی ما با همسر نادر ابراهیمی قبل از نوروز 89 انجام شد. همسر نادر ابراهیمی در این گفت و گو نکته‌های نگفته‌ای از علاقه مندی‌ها، ویژگی‌ها و زندگی شخصی همسر نویسنده‌اش گفته است.


متن مصاحبه


خانم منصوری، شما کسی بوده‌اید که نادر ابراهیمی همیشه در نوشته‌هایش از شما به هر بهانه‌ای تقدیر کرده ولی کمتر جایی از زندگی شخصی و خصوصی با شما صحبت کرده برای همین جالب است که کمی وارد جزئیات زندگی شما با همسرتان شویم و از خاطرات زندگی با نادر ابراهیمی صحبت کنیم.

راستش نادر هر جایی وقت کرده از زندگی شخصی ما صحبت کرده؛ مثلاً در «ابن مشغله» یا «ابوالمشاغل» یا در «چهل نامه کوتاه به همسرم» در همه این‌ها جزئیاتی از زندگی شخصی خودش را گفته است.

بله، ولی منظورما آن بخش‌هایی از زندگی‌اش است که هیچ گاه نه شما گفتید و نه ایشان؛ مثلاً این که آشنایی شما با آقای ابراهیمی کجا اتفاق افتاد.

آشنایی من و نادر در یک مهمانی خانوادگی اتفاق افتاد. ما هر دو خانواده‌هایی به شدت سنتی داشتیم و در خانواده‌هایی مثل خانواده ما، دخترو پسری که قصد ازدواج داشتند زیاد نمی‌توانستند معاشرت کنند اما من مثلاً روشنفکری به خرج دادم و گفتم که باید فامیل نزدیک چند مهمانی بدهند تا همدیگر را بشناسیم و به نتیجه برسیم. در آخرین جلسه که گفتند مهمانی دیگر بس است و باید تصمیم بگیرید، من و نادر به یک اتاق رفتیم و دو نفری صحبت کردیم. آن جا بود که از عادت‌ها و احساساتمان صحبت کردیم و آن چه را که از زندگی خوب می‌خواستیم برای هم گفتیم،‌ یکدیگر را قبول کردیم و ازدواج صورت گرفت. وقتی من نادر را انتخاب کردم و قرار شد ازدواج کنیم،‌ جوانی بود خوش برو بالا، کوهنورد، خوش صحبت و در بانک عمران آن روزگار کار می‌کرد و یکی از بستگانش، فامیل من هم بود. در نگاه اول شاید به دل هم نشستیم و در معاشرت‌های خانوادگی بیشتر با هم آشنا شدیم که این آشنایی به ازدواج رسید.


با هم رو راست صحبت می‌کردید؟ مثلاً آقای ابراهیمی راجع به نویسندگی و پیشینه‌ای که داشت حرفی نزد؟ منظورمان مبارزات سیاسی است، زندان‌هایی که رفته بود و...

بله،‌ گفت که دو سه کتاب از او منتشر شده. آن موقع من خیلی از ادبیات و داستان‌نویسی سر در نمی‌آوردم اما می‌فهمیدم که کارهای او متفاوت است. درباره سیاسی بودن هم، در همان جلسات خواستگاری گفت که اهل مبارزه و سیاست است و شاید زندگی با او کار ساده‌ای نباشد. یادم هست یک سال از آن روز گذشته بود- و ما هنوز خانه خودمان نرفته بودیم- که من به نادر، بعد از یک پیاده روی و صحبت طولانی، به شوخی گفتم: «تو درتاریخ ادبیات از مردانی خواهی شد که به داشتن زن خوب مشهورند.»

و او قبول کرد؟

من همیشه سعی کردم برای نادر همسر خوبی باشم اما ازته قلبم می‌گویم که به این جایگاه نرسیدم.

معیارهای شما برای ازدواج با آقای ابراهیمی چه بود؟

خیلی ساده؛ مثلاً این که حتماً همسرم تحصیلات بیشتری از من داشته باشد، دیگر این که خانواده‌هایمان از نظر فرهنگی، تعادلی داشته باشند و سوم این که از نظر مادی بتواند یک زندگی ساده را بچرخاند.


آقای ابراهیمی شرطی برای شما نگذاشتند؟

نه شرط آن چنانی‌ای نداشت و چیزی نگفت. اما با شروع زندگی مشترک بیشتر با معیارهایش آشنا شدم. شما این معیارها را در آثاری مثل چهل نامه کوتاه به همسرم و یک عاشقانه می‌توانید ببینید.

می‌گویند آقای ابراهیمی در زمان جوانی و حتی دانشگاه مدتی در کوی دانشگاه زندگی می‌کرده. واقعاً این طور بوده؟

نادر درخانه پدر و نامادری‌اش یک اتاق داشت که در آن جا زندگی می‌کرد. همان جا بود که چند بار ساواکی‌ها ریختند و دستگیرش کردند. نادر از آن دوران و از نامادری‌اش همیشه به نیکی یاد می‌کند و می‌گوید: «الحق در حق من مادری کرد.»

اتهامات نادر در دستگیری‌ها چه بود؟

قاعدتاً اقدام علیه مصالح مملکت و مبارزات علیه نظام آن زمان. البته غیر از آن دستگیریها، نادر یک بار هم در تظاهرات 28 مرداد و در دفاع از حقوق ملت ایران مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت و بعدش به زندان افتاد که زیاد هم طولانی نبود.

آن موقع‌ها هم می‌نوشت؟

نادر همیشه در حال نوشتن بود.

وقتی اثری از نادر می‌دیدید، چه حسی داشتید؟

هر کدام از آثار نادر که منتشر می‌شد یا به نمایش در می‌آمد چهار پله یکی می‌آمد بالا و معمولاً گل یا شیرینی همراه اثر منتشر شده برایمان می‌آورد. درواقع جشن کوچکی می‌گرفتیم. چشم‌هایش از خوشحالی برق می‌زد. تنها اثری که وقتی آن را به خانه آورد و کاری کرد که باعث شد همه گریه کنیم، سرود «سفر به خاطر وطن است» است که این سال‌ها مورد مهر مردم واقع شده و دیده‌ایم که اکثراً مثل ما که برای اولین بار آن را شنیدیم و گریستیم، می‌شنوند و گریه می‌کنند.

«بار دیگر شهری که دوست می‌داشتیم» کی منتشر شد؟

اوایل ازدواج ما بود که نادر می‌گفت یکی از آرزوهایش انتشار «بار دیگر...» است که ناشری حاضر به چاپ آن نشده بود. برادرم (جواد منصوری) به شوخی می‌گفت: «نادر جان، هزینه‌اش را من می‌دهم تا تو به یکی از آرزوهایت برسی». جالب است بگویم این شوخی تا جایی جدی شد که علاوه بر هزینه نشر این کتاب، اولین میز تحریر نادر را هم برادرم به صورت قسطی برایش خرید.

اولین خانه‌تان چقدر شبیه به خانه عاشقانه‌های نادر ابراهیمی در کتاب‌هایش بود؟

اولین خانه‌ای که زندگی مشترک را شروع کردیم ،خانه‌ای اجاره‌ای در امیر آباد بود. چندین بار و گاهی با فشار و به اجبار صاحبخانه، خانه‌مان را در همین منطقه امیر آباد عوض کردیم. کمی بالاتر یا کمی پایین‌تر می‌رفتیم و در آخر با فروش خیلی از چیزهایی که داشتیم توانستیم در همین امیر آباد آپارتمانی بخریم و خدا را شکر از شر بعضی صاحبخانه‌ها راحت شویم. خانه اولمان هم هیچ شباهتی به خانه «یک عاشقانه آرام» نداشت چون اصولی که نادر در این کتاب مطرح کرده، پس از تجربه مسائل یک زندگی مشترک برایش پیدا شده است؛ کما اینکه در خانه اول ما یک دانه سفال هم نمی‌دیدید اما می‌بینید که خانه فعلی ما سرشار از عطر و رنگ سفال‌های لالجین و تبریز است.

این خانه که ما الان در آن هستیم اولین خانه شماست؟

بله،‌ اولین و آخرین خانه.

ظاهراً از زمان ازدواج با آقای ابراهیمی معلم بودید؟

من یک سال قبل از ازدواج معلم شدم. بعد در سال 53-52 دانشگاه قبول شدم و ادامه تحصیل دادم. سال‌ها بعد،‌ هنگامی که دو فرزند داشتیم، به خاطر مسائل مادی من خیاطی می‌کردم و نادر نقاشی روی لباس انجام می‌داد و ما محصولاتی را که تولید می‌کردیم در خیابان می‌فروختیم. شرح مفصل این ماجرا هم در ابوالمشاغل آمده است.

شما نقش مارال را در «آتش بدون دود» داشتید، بعد از آن مجموعه خیلی معروف شده بودید دیگر...

نه، شهرتی در پی نداشت.

اما شهرت آقای ابراهیمی زیاد شد.

بهتر است بگوییم از طریق مجموعه آتش بدون دود شهرت نادر ابراهیمی سرعت گرفت.

در فضای آن روزگار، ایده آتش بدون دود چطور شکل گرفت؟

فضا، فضای فیلمفارسی بود. مراد برقی شاید اولین مجموعه‌ای بود که در چنین فضایی «آتش بدون دود» ساخته شد که بسیار متفاوت بود و قابل مقایسه با کارهایی که انجام می‌شد نبود. حتی اگر ازنظر تکنیکی نگاه کنیم آن زمان بی سابقه بود. نادر در صحنه‌هایی از فیلم،‌ چهار دوربین را به کار می‌گرفت که کمتر کسی این کار را می‌کرد. تا جایی که من اطلاع دارم این مجموعه مخاطب فراوانی داشت،‌ امروز هم کسانی که سن و سالی از آن‌ها گذشته، نادر ابراهیمی را با «آتش بدون دود» می‌شناسند، با گالان اوجا و سولماز. در آن سال‌ها خود من در مسافرتی به جنوب،‌ مهندسی را دیدم که در اهواز کار می‌کرد. این آقا می‌گفت چهارشنبه‌ها با هواپیما از اهواز به تهران می‌آیم، این سریال را شب می‌بینم و برمی‌گردم به اهواز.

در دوران پر کار،‌ رفتار آقای ابراهیمی در خانه چطور بود؟

نادر در کارهای خانه خیلی کمک می‌کرد؛ چون دفتر کارش در خانه بود و اگر کمک نادر نبود نمی‌توانستم در عین این که معلم و مادر دو بچه بودم، تحصیلاتم را هم ادامه بدهم و حتی گاهی فعالیت‌های دیگری مثل ترجمه و بازیگری هم داشته باشم. البته نادر می‌گفت که کار خانه را دوست دارد و موقع انجام این کارها به مسائل مختلف اجتماعی، هنری و سیاسی فکر می‌کند، مثلاً یک دفعه می‌دیدیم بشقاب و ظرفشور را زمین می‌گذارد و بدو بدو می‌رود پشت میز کارش و یک جمله می‌نویسد و بر می‌گردد. در این قبیل مواقع می‌گفت: «جمله‌ای را که دنبالش می‌گشتم پیدا کردم.»

نادر ابراهیمی با همه مشغله‌هایی که داشت، همان طور که شما هم گفتید کارهای متفرقه زیادی هم می‌کرد، مثلاً همین نقاشی. اتفاقاً تا جایی که ما شنیده‌ایم، دخترهای شما هم نقاش‌های خوبی شده‌اند. در این موارد آقای ابراهیمی اصراری داشتند؟

رفت و آمد هنرمندان و دید و بازدیدهایی که آن‌ها در خانه ما یا در جاهای مختلف صورت می‌گرفت قطعاً تاثیرگذار بود. نادر همیشه به بچه‌ها می‌گفت داشتن یک هنر لازم است. یک رشته هنری را انتخاب کنید و به کمال برسانید،‌ بچه‌ها هم نقاشی را انتخاب کردند.

رابطه نادر با فامیل چطور بود؟

با خانواده من که خیلی خوب بود. با برادرها و خواهرها و شوهر خواهرهای من بیشتر رفیق بود تا فامیل. با تعصبی که آن‌ها درباره نادر وآ ثارش داشتند، در جایی از آتش بدون دود نوشته است که این‌ها مثل وجدان من هستند. در فامیل خودش هم با خیلی‌ها رفت و آمد داشت و رفیق بود؛ به خصوص با کسانی که از بچگی با آن‌ها بزرگ شده بود. ولی با همه این‌ها نادر هنگامی که حس می‌کرد شخصیت و عملکرد کسی با معیارهای او نمی‌خواند قطع ارتباط می‌کرد، چه فامیل و چه دوست.


مقالات

لیست

12 ترانه ماندگار محمدعلی بهمنی

محمدعلی بهمنی از شاعران به‌نام روزگار ماست که در حوزه‌ی ترانه‌سرایی نیز کارنامه‌ی پرباری دارد. در پرونده‌ی ترانه‌خوانی 12 ترانه‌ی ماندگار از استاد بهمنی را جمع‌آوری کرده‌ایم. شما را به خواندن این مطلب خاطره‌انگیز دعوت می‌کنیم:
گاهی تفکیک وجوه گوناگون شعری یک‌شاعر بسیار دشوار است. مثلاً شاعری که در شکل‌های سنتی مهارت دارد و درعین‌حال به سرودن شعر نو نیز اقبال نشان داده و آثار موفقی از خود به‌جای گذاشته را از جهتی می‌توان غزل‌سرا یا مثنوی‌سرا دانست و از سوی دیگر به او عنوان سپیدسرا و... داد. بااین‌حال همواره عناصری تکرارشونده در زبان هر دو شکل به‌چشم می‌خورد و در این وجوه مشترک می‌توان امضا و سبک ادبی شاعر را به‌روشنی دنبال نمود.
در شعر روزگار ما نام «محمدعلی بهمنی» همواره یادآور غزل و غزل‌سرایی است. بااین‌وجود وجه ترانه‌سرایی وی نیز همواره در کنار وجه اول، پررنگ بوده و گاه این دووجه به یکدیگر پیوند خورده است و حتی شاعر به سرودن غزل‌ـ‌ترانه پرداخته است. برخی از این غزل‌ها آن‌چنان با آهنگ و صدا عجین شده‌اند که نمی‌توان قضاوت کرد این دقیقاً خود شعر است که سبب ماندگاری اثر در ذهن مخاطب شده یا اجرای موسیقیایی آن؛ چون کمال وجه شعری و هماهنگی بالای موسیقی اجازه نمی‌دهد هیچ‌یک از این دو را شرط کافی موفقیت اثر بدانیم. بی‌گمان ظرفیت موسیقیایی بالای شعر، همان‌قدر شرط لازم یک‌اجرای موسیقیایی خوب است که نبود یک‌اجرای موسیقیایی خوب می‌تواند شانس شنیده‌شدن اثر را از بین ببرد.
به همین سبب بر آن شدیم در بخش شاعران ترانه‌سرای پرونده‌ی ترانه‌خوانی، ضمن نام‌بردن از برخی ترانه‌های موفق محمدعلی بهمنی، از برخی اجراهای موفق غزل‌های این شاعر نیز یادی کنیم. از دیگر قالب‌های مورد توجه وی در این ترانه‌ها می‌توان به مثنوی و نیمایی اشاره کرد. وجه غالب این ترانه‌ها و غزل‌ها،‌ داشتن درون‌مایه‌ی عاشقانه و درعین‌حال نگاهی انسان‌دوستانه و اجتماعی است.
گفتنی است بیشتر همکاری‌های موفق محمدعلی بهمنی با خواننده‌ی فقید معاصر، ناصر عبداللهی، شکل گرفته است و محمدعلی بهمنی خود بارها عنوان کرده که حضور در عرصه‌ی ترانه را در درجه‌ی اول مرهون فریدون مشیری و سپس همکاری در آلبوم «عشق است» ناصر عبداللهی است.

1 ـ رودخونه‌ها

خواننده: آ.محبی (رامش)
آهنگساز: صادق نوجوکی
تنظیم: ناصر چشم‌آذر
آلبوم: تهرون
سال ساخت: پیش از انقلاب
محمدعلی بهمنی در یکی از گفتگوهای تصویری خود در برنامه‌ای تحت‌عنوان «آرپژ» سرودن این ترانه را تحت‌تأثیر واقعه‌ای که در بندرعباس اتفاق افتاده، دانسته است. آن واقعه این است که در رودخانه‌ای در یکی از روستاهای بندرعباس، تابلویی قرار داشته که بازگوکننده‌ی داستان غرق‌شدن یک عاشق و معشوق بوده است. گویا امواج رودخانه ابتدا یکی از آن‌ها را پایین کشیده و سپس دیگری برای کمک به او رفته و در نهایت هردو جان می‌بازند.

متن ترانه:

رودخونه‌ها رودخونه‌ها منم می‌خوام راهی بشم
برم به دریا برسم، ماهی بشم، ماهی بشم

دلم می‌خواد اون‌جا برم که همه دنیا آب باشه
تا نرسه دستی به من

دلم می‌خواد دور و برم، هزارتا گرداب باشه
هزارتا گرداب باشه

من دیگه سرنوشتمو به دست فردا نمی‌دم
لحظه‌به‌لحظه دلمو به آرزوها نمی‌دم

می‌خوام غبار تنمو پاک کنم، پاک کنم
خاطره‌های خاکیمو، خاک کنم خاک کنم

قصه‌ی دل کندنمو موجای دریا می‌دونن
موجای دریا می‌دونن

شکستن بغض منو فقط حبابا می‌دونن
فقط حبابا می‌دونن

رودخونه‌ها رودخونه‌ها منم می‌خوام راهی بشم
برم به دریا برسم، ماهی بشم، ماهی بشم



2 ـ دهاتی
خواننده: شادمهر عقیلی
آهنگساز و تنظیم‌کننده: شادمهر عقیلی
آلبوم: دهاتی
سال ساخت: 1378

متن ترانه:

ساده بگم، ساده بگم، ساده بگم داهاتیم
اهل همین نزدیکیا
همسایه‌ی روشنی و هم‌خونه‌ی تاریکیا

ساده بگم، ساده بگم، بوی علف می‌ده تنم
هنوز همون داهاتیم با همه‌ی شهری شدنم

باغ غریب ده من، گلای زینتی نداشت
اسب نجیب ده من، نعلای قیمتی نداشت

اما همون چارتا دیوار با بوی خوب کاه‌گلش
اما همون چندتا خونه با مردم ساده‌دلش

برای من که عکسمو مدتیه تو آب چشمه ندیدم
برای من که شهری‌ام از اون هوا دل بریدم

دنیایی که دیدن اون اگرچه مثل قدیما راه درازی نداره
اما می‌دونم که دیگه دنیای خوبه سادگی به من نیازی نداره



3 ـ مثل روزای بارونی
خواننده: ناصر عبداللهی
آلبوم: دوستت دارم
آهنگساز: بهنام ابطحی و ناصر عبداللهی
تنظیم: بهنام ابطحی
سال ساخت: 1379

متن ترانه:

یه روز دلم گرفته بود، مثل روزای بارونی
از اون هواها که خودت حال‌وهواشو می‌دونی

آگه بشه با واژه‌ها حالمو تعریف بکنم
تو هم من و شعر منو با همه‌حست می‌خونی

یه حالی داشتم که نگو، یه حالی داشتم که نپرس
یه تیکه از روحمو من، جایی گذاشتم که نپرس

یه جایی که می‌گردم و دوباره پیداش می‌کنم
حتی آگه کویر باشه بهشت دنیاش می‌کنم

اسم قشنگ شهرمو تو می‌دونی چی می‌ذارم
دونه‌دونه کوچه‌هاشو به اسمای کی می‌ذارم

آخه تو هم مثل منی، مثل دلای ایرونی
وقتی هوا ابری می‌شه، حال‌وهوامو می‌دونی



4 ـ دل‌سپرده
خواننده: هومن بختیاری
آهنگساز: تورج شعبان‌خوانی، حمیدرضا صدری
سال ساخت:؟

متن ترانه:

من زنده بودم اما، انگار مرده بودم:
از بس که روزها را با شب شمرده بودم

یک‌عمر دور و تنها، تنها به جرم این‌که
او سرسپرده می‌خواست، من دل سپرده بودم

یک‌عمر می‌شد آری، در ذره‌ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

در آن هوای دل‌گیر، وقتی غروب می‌شد
گویی به‌جای خورشید من زخم خورده بودم

وقتی غروب می‌شد، وقتی غروب می‌شد
کاش آن غروب‌ها را، از یاد برده بودم


5 ـ خرچنگ‌های مردابی
خواننده: حبیب
آهنگساز: واروژان
آلبوم: کویر باور
سال ساخت: 1378

گفتنی است خواننده‌ی این قطعه، یکی از ابیات این غزل را به‌سبب بی‌دقتی اشتباه خوانده است. به‌این‌ترتیب که در بیت ششم به‌جای عبارت «کمالِ دار برای منِ کمال‌پرست» خوانده است: «کمال‌دار را برای منِ کمال‌پرست» که این مسئله سبب رنجش محمدعلی بهمنی شده است.

متن ترانه:

در این زمانه‌ی بی‌هیاهوی لال‌پرست
خوشابه‌حال کلاغان قیل‌وقال‌پرست

چگونه شرح دهم، لحظه‌لحظه‌ی خود را
برای این همه ناباور خیال‌پرست

به شب‌نشینی خرچنگ‌های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال‌پرست

رسیده‌ها چه غریب و نچیده می‌افتند
به‌پای هرزه‌علف‌های باغ کال‌پرست

رسیده‌ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمالِ دار برای من کمال‌پرست

هنوزم زنده‌ام و زنده‌بودنم خاری است
به تنگ‌چشمی نامردم زوال‌پرست

6 ـ نامهربونی (ای دوست)
خوانندگان: ناصر عبداللهی و امیر کریمی
آهنگساز: محمدرضا چراغعلی
آلبوم: عشق است
سال ساخت: 1378

متن ترانه:

در دیگران می‌جویی‌ام، اما بدان ای دوست
این‌سان نمی‌یابی ز من، حتی نشان ای دوست

من در تو گم گشتم مرا در خود صدا می‌زن
تا پاسخم را بشنوی، پژواک‌سان ای دوست

ای دوست، ای دوست، ای دوست، ای دوست

در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست

گفتی بخوان، خواندم، اگرچه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی، پس خود بخوان ای دوست

ای دوست، ای دوست، ای دوست، ای دوست

من قانعم، آن بخت جاویدان نمی‌خواهم
گر می‌توانی یک‌نفس با من بمان ای دوس

یا نه تو هم با هر بهانه، شانه خالی کن
از من، منی بر شانه‌ها بار گران ای دوست

نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می‌کوشی بمانی مهربان ای دوست

آن‌سان که می‌خواهد دلت، با من بگو، آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست

ای دوست، ای دوست، ای دوست، ای دوست

ای دوست، ای دوست، ای دوست، ای دوست


7 ـ ماه من
خواننده: ناصر عبداللهی
آهنگساز: محمدرضا چراغعلی
آلبوم: عشق است
سال ساخت: 1387

متن ترانه:

از خانه بیرون می‌روم اما کجا امشب؟
شاید تو می‌خواهی مرا در کوچه‌ها امشب

پشت ستون سایه‌ها، روی درخت شب
می‌جویم، اما نیستی در هیچ‌جا امشب

ای ماجرای شعر و شب‌های جنون من
آخر چگونه سر کنم بی‌ماجرا امشب؟

می‌دانم، آری نیستی، اما نمی‌دانم
بیهوده می‌گردم به دنبالت چرا امشب؟

هرشب تو را بی‌جستجو می‌یافتم، اما
نگذاشت بی‌خوابی به دستانم تو را امشب

هرشب صدای پای تو می‌آمد از هرچیز
حتی ز برگی هم نمی‌آید صدا امشب

تا سایه‌ای دیدم شبیهت نیست اما، حیف
ای کاش می‌دیدم به چشمانم خطا امشب

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من، بیرون بیا امشب

گشتم تمام کوچه‌ها را یک‌نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی‌آرم تو که می‌دانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم بی‌تو تا امشب


8 ـ طعنه‌ی ناشنیده
خواننده: ناصر عبداللهی
آهنگساز: شادمهر عقیلی
تنظیم: شادمهر عقیلی
آلبوم: عشق است
سال ساخت: 1387

متن ترانه:

این شفق است یا فلق، مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده‌ام جان دقایقم بگو

آینه در جواب من باز سکوت می‌کند
باز مرا چه می‌شود ای تو حقایقم بگو

جان همه شوق گشته‌ام، طعنه‌ی ناشنیده را
در همه‌حال، خوب من، با تو موافقم بگو

پاک کن از حافظه‌ات شور غزل‌های مرا
شاعر مرده‌ام بخوان، گور علایقم بگو

جان همه شوق گشته‌ام طعنه‌ی ناشنیده را
در همه‌حال، خوب من، با تو موافقم بگو

با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش
منظره‌های عقل را با منِ سابقم بگو

من که هرآن‌چه داشتم اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو

یا به زوال می‌روم، یا به کمال می‌رسم
یک‌سره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو

من به کجا رسیده‌ام جان دقایقم بگو
من به کجا رسیده‌ام جان دقایقم بگو


9 ـ هوای حوا
خواننده: ناصر عبداللهی
آهنگساز و تنظیم‌کننده: فرزاد فرومند
آلبوم: هوای حوا
سال ساخت: 1382

لازم به ذکر است که عماد رام پیش از انقلاب، برای اولین‌بار این ترانه را اجرا کرده است.

متن ترانه:

دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت

پاشنه‌ی کفش فرارو ور کشید
آستین همتو بالا زد و رفت

یه‌دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شیشه‌ی فردا زد و رفت

حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت

دفتر گذشته‌ها رو پاره کرد
نامه‌ی فرداها رو تا زد و رفت

حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت

زنده‌ها خیلی براش کهنه بودن
خودشو تو مرده‌ها جا زد و رفت

هوای تازه دلش می‌خواست ولی
آخرش توی غبارا زد و رفت

دنبال کلید خوشبختی می‌گشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت

یه‌دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شیشه‌ی فردا زد و رفت

حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت


10 ـ بهار بهار
خواننده: تورج شعبان‌خانی و سپس ناصر عبداللهی
آهنگساز: تورج شعبان‌خانی
آلبوم: پرستوهای عاشق
سال ساخت: قبل از انقلاب

ناصر عبداللهی پس از انقلاب اسلامی، مجدداً این قطعه را بازخوانی کرده است. متن پیش رو براساس اجرای تورج شعبان‌خوانی تدوین شده است.

متن ترانه:

صدا همون صدا بود
صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود

بهار بهار چه اسم آشنایی!
صدات میاد اما خودت کجایی؟

وا بکنیم پنجره‌ها رو یا نه؟
تازه کنیم خاطره‌ها رو یا نه؟

بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه‌تر از فصل شکفتنم کرد

بهار اومد با یه‌بغل جوونه
عیدو آورد از تو کوچه تو خونه

حیاط ما یه‌غربیل
باغچه‌ی ما یه‌گلدون

خونه‌ی ما همیشه
منتظر یه‌مهمون

بهار بهار، یه‌مهمون قدیمی
یه‌آشنای ساده و صمیمی

یه‌آشنا که مثل قصه‌ها بود
خواب و خیالِ همه بچه‌ها بود

یادش بخیر بچگیا چه خوب بود
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود

آخ که چه زود قُلّکِ عیدیامون
وقتی شکست، باهاش شکست دلامون

بهار اومد برفارو نقطه‌چین کرد
خنده به دل‌مردگی زمین کرد

چقدر دلم فصل بهارو دوس داشت
وا شدن پنجره‌هارو دوس داشت

بهار اومد پنجره‌ها رو وا کرد
منو با حسی دیگه آشنا کرد

یه‌حرف یه‌حرف، حرفای من کتاب شد
حیف که همه‌ش سؤال بی‌جواب شد

دروغ نگم هنوز دلم جوون بود
که صب تا شب دنبال آب و نون بود


11 ـ «چه آتش‌ها»
خواننده: همایون شجریان
آهنگساز: علی قمصری
آلبوم: چه آتش‌ها
سال ساخت: 1392

متن ترانه:

تو را گم می‌کنم هرروز و پیدا می‌کنم هرشب
بدین‌سان خواب‌ها را با تو زیبا می‌کنم هرشب

تبی این کاه را چون کوه سنگین می‌کند آن‌گاه،
چه آتش‌ها که در این کوه، برپا می‌کنم هرشب

مرا یک‌شب تحمل کن که تا باور کنی‌ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می‌کنم هرشب

دلم فریاد می‌خواهد، ولی در انزوای خویش
چه بی‌آزار با دیوار نجوا می‌کنم هرشب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی؟
که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هرشب


12 ـ پرده‌نشین (تیتراژ فیلم سینمایی پرده‌نشین)
خواننده: علیرضا قربانی
آهنگساز: مهیار علیزاده
سال ساخت: 1393

متن ترانه:

این‌جا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است!

اکسیر من! نه این که مرا شعرِ تازه نیست
من از تو می‌نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال، ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک‌ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزل‌های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی تو را کنار خود احساس می‌کنم
اما چقدر دل‌خوشی خواب‌ها کم است

خونِ هرآن غزل که نگفتم به‌پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

داستان کوتاه

لک لک بوک
لک لک بوک