گفتوگو با احمد پوری 1387
مدت زمان مطالعه : 2 دقیقه
رمان «دو قدم اینور خط» اثر احمد پوری در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید. پوری، مترجمی که اولین تجربهاش در رماننویسی با استقبال نسبی مواجه شده است، در این گفتوگو انگیزههای خود را در نوشتن این رمان شرح داد و از تصمیمش برای نوشتن رمان دیگری سخن گفت.
نام احمد پوری برای اهالی کتاب، نام آشنایی است. او سالهاست که به ترجمه شعر میپردازد و یکی از فعالترینهای این حوزه است. نام او تاکنون بر روی جلد بیش از ۲۰ کتاب درج شده که برخی از این کتابها چون کتاب «هوا را از من بگیر، خندهات را نه» شامل سرودههای پابلو نرودا (شاعر شیلیایی) تاکنون بارها تجدید چاپ شدهاند. ولی چند هفته پیش کتابی پشت پیشخوان کتابفروشیها قرار گرفت که نام «احمد پوری» نه بهعنوان مترجم، که به عنوان نویسنده روی جلد آن درج شده بود.
حالا با گذشت کمتر از یک ماه از چاپ رمان «دو قدم اینور خط» از نشر چشمه (ناشر این کتاب) خبر میرسد که تمام نسخههای این رمان فروخته شده و به زودی چاپ دوم آن روانه کتابفروشیها میشود. این کتاب اولین تجربه پوری در رماننویسی است.
رمان «دو قدم اینور خط» به هفت فصل «تهران»، «لندن»، «تهران»، «تبریز»، «باکو»، «لنینگراد» و «به سوی تهران» تقسیم شده. پشت جلد کتاب هم این جملهها آمده: «این همه درباره سال و زمان حساسیت نشان ندهید. شما که در کار شعر و شاعری هستید نباید زیاد سخت بگیرید. زمان مگر چیست؟ خطی قراردادی که یک طرفش گذشته است و آنقدر میرود و میرود تا به تاریکی برسد. طرف دیگرش هم آینده است که باز دو سه قدم جلوتر میرسد به تاریکی. خب همه اینجوری راضی شدهایم و داریم زندگیمان را میکنیم. بعضی وقتها میبینی یکی از ما از این خطها خارج میشویم. پایمان سر میخورد به اینور خط که میشود گذشته، یا یک قدم آن طرف خط به آینده میرویم...».
احمد پوری مترجمی که امسال اولین رمان خود را منتشر کرد و حالا از اینکه رمانش ناگهان با استقبال مواجه شده به قول خودش «تشویق» شده و قصد دارد رمان دیگری بنویسد. او در این گفتوگوی کوتاه شرح میدهد که «دو قدم اینور خط» را چگونه نوشته. چه هدفی از انتشار آن داشته و چطور میخواهد رماننویسی را ادامه دهد.
شما رمان «دو قدم اینور خط» را رمانی فانتزی و اجتماعی دانستهاید. چظور یک رمان هم میتواند فانتزی باشد هم اجتماعی؟
این یک رمان فانتزی – اجتماعی است. فانتزی برای اینکه زمان را با یک حالت تخیلی و جادویی به هم میریزد. یک نفر در شرایط حال با شگردی به ۵۰ سال قبل باز میگردد و چیزهایی از این دست که ویژگی رمانهای فانتزی است. اجتماعی هم که مشخص است؛ برای اینکه به مسائل اجتماعی و تاریخی میپردازد.
یعنی از ابتدا میخواستید با چنین شیوهای رمان بنویسید؟
این طور نبوده که از روی یک تصمیم قبلی داستان بنویسم؛ یعنی گونه ادبی خاصی را مد نظر بگیرم. برای همین هم گاهی از سؤالات وحشت دارم. چون به آن فکر نکردهام. رمان خودش به من تحمیل کرده که چگونه باشد.
در مورد مسائل تاریخی کتاب، دو سؤال به وجود میآید. اول اینکه آیا اینها واقعیت دارند و مستندند؟ و دوم؛ با اینکه میگویید قصد نداشتید در ژانر خاصی بنویسید، پس چرا با استفاده از حوادث تاریخی، بخشهایی از کتاب را به رمانهای تاریخی شبیه کردهاید؟
دقیقاً مستند است. از منابع معتبر و مستند زیادی استفاده کردهام. نقطه به نقطه منطبق با تاریخ است. حتی بسیاری از نقل قولهایی که از شخصیتهای واقعی چون آیزایا برلین آوردهام، حرفهای واقعی هستند. اما قصد من صرفاً روایت یک قصه تاریخی نبوده. خب قهرمان داستان باید از یک مقطع خاصی عبور کند. در واقع تلاشم بر این بوده تا واقعیت، خیال و تاریخ را در هم بیامیزم تا خواننده تعجب کند!
پس به هرحال یک چیزی در نظرتان بوده. میخواستید خواننده تعجب کند. این خیلی شعاری است که بگوییم «رمان خودش را به من تحمیل کرد». تاکید من این است که دیگر چه چیزی در نظرتان بوده؟
خب چرا. میخواستم با رمانهای دیگر فرق داشته باشد. سعی کردم نحوه روایت، گرمتر باشد. ناله و غمزدگی در کتاب وجود ندارد. رمانهای ما خیلی غمزده هستند. نمیخواستم شما که از سر کار به خانه میآیید و خسته هستید با خواندن کتاب به غمهایتان اضافه شود.
رمان شما در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسیده. این چیزی است که در ایران خیلی زیاد اتفاق نمیافتد. آیا قبول دارید شهرت شما به عنوان یک مترجم در فروش این کتاب تأثیر داشته و همهچیز را نمیتوان بهپای خود رمان نوشت؟
این یک واقعیت است و من واقعیتها را قبول دارم. به هر حال یک کنجکاوی پدید میآید. آدم دلش میخواهد ببیند کسی که تا حالا فقط به ترجمه شعر پرداخته، چگونه رمان مینویسد. اما تجربه یک چیزی را به من ثابت کرده است. کتاب در ایران به صورت «گفتاری» معروف میشود. یعنی من کتاب را میگیرم و از آن خوشم میآید، آن وقت به دیگری توصیه میکنم این کتاب را بخرد و مطالعه کند. در کشور ما خیلی چیزها این شکلی هستند. درست است که مطبوعات و رسانهها فعالیت دارند، اما دستکم در مورد کتاب هنوز سنت «کلام به کلام» (همان سینه به سینه) بهتر جواب میدهد.
در یک ماهی که از انتشار «دوقدم اینور خط» میگذرد، من هنوز هیچ انتقادی از آن ندیدهام. چرا با اینکه کتاب خوب فروخته و خوب دیده شده، هیچ انتقادی بر آن نیست؟
درست است. هنوز بر این کتاب خردهای نگرفتهاند. بررسیهایی انجام شده و گزارشهایی هم نوشته شده. شاید هنوز برای نقد زود است. من هم منتظر هستم تا انتقادات را بشنوم. بعد از این رمان، تماسها، نامهها و یادداشتهایی داشتم. بیشتر آنها از کتاب استقبال کرده بودند. حتی کسانی که نمیشناختم با من تماس گرفتند و اظهار لطف کردند. این یک تشویق بزرگ است؛ پس آنقدر خوشحال هستم که رمان دیگری را هم شروع کردهام!
رمان بعدیتان چگونه خواهد بود؟
من به چیزی اعتقاد دارم که شاید خرافات باشد. معتقدم اگر چیزی گفته شود، دیگر نوشته نمیشود. فقط چیزی که نمیتواند گفته شود، نوشته میشود. راستش الان حتی نمیتوانم بگویم در چه موضوعی است. خود رمان به من تحمیل میکند که چه باشد. فقط میتوانم با اطمینان بگویم که با «دو قدم اینور خط» فرق دارد؛ و شاید غافلگیر کننده باشد. اما خودم هم نمیدانم چطور.
ارسال دیدگاه